-
نی های خوابنک به خمیازه ی نسیم
-
از یکدیگر به نرمی مژگان جدا شدند
-
چشم به خواب رفته ی مرداب از آن میان
-
در آفتاب صبح چو ایینه برق زد
-
آنگه نیی بلندتر از مار هفت بند
-
بیمارتر ز چهره ی مهتاب صبحگاه
-
در تخم چشم خیره ی مرداب سبز شد
-
چون نیزه ی شکسته رها شد به سوی ماه
-
شش بند او چو سینه ی غوکان سپید بود
-
بر گرد بند هفتم او طرقه ای سیاه
-
آن طوقه را ز رنگ شب انگاشت آفتاب
-
کوشید تا به دست بلورین بشویدش
-
اما هر آنچه کرد
-
اما هر آنچه پیکر نی را به نور شست
-
زهر سیاه در تن وی بیشتر دوید
-
هنگام ظهر تا به کمرگاه نی رسید
-
در آستان شب به گلوی سپید وی
-
نی رنگ شب گرفت
-
شب نیز رنگ نی
-
چون باد رهگذر خبر از مرگ روز داد
-
خورشید خشمگین
-
از شستشوی پیکر نی ناامید شد
-
با پنجه های خونین آهنگ راه کرد
-
مهتاب از فراز درختان نگاه کرد
-
با آفتاب گفت
-
نفرین به شب که هستی نی را تباه کرد
-
شب در جواب گفت
-
این زهر من نبود که در خون نی دوید
-
پوسیده بود نی
-
پوسیده بود و در تن خود خون مرده داشت
-
این خون مرده بود که وی را سیاه کرد
بشنو از نی
نادرپور
https://www.sherfarsi.ir/naderpour/بشنو-از-نی
غوکان
- غوک
- غورباقه