-
چون ز بهرام گور با پدرش
باز گفتند منهیان خبرش
-
که به سر پنجه شیر گیر شداست
شیر برنا و گرگ پیر شداست
-
شیر با او چو سگ بود به نبرد
کو همی ز اژدها برآرد گرد
-
دیو بندد به خم خام کند
کوه ساید به زیر سم سمند
-
ز آهن الماس او حریر کند
واهنش سنگ را خمیر کند
-
پدر از آتش جوانی او
مرگ خود دید زندگانی او
-
کرد از آن شیر آتشین بیشه
همچو شیران ز آتش اندیشه
-
از نظرگاه خویش ماندش دور
گرچه ناقص بود نظر بی نور
-
بود بهرام روز و شب به شکار
گاه بر باد و گاه باده گسار
-
به شکار و به می شتابنده
در یمن چون سهیل تابنده
-
کرد شاه یمن ز غایت مهر
حکم او را روان چو حکم سپهر
-
از سر دانش و کفایت خویش
حاکمش کرد بر ولایت خویش
-
دادش از چند گونه گوهر و تیغ
جان اگر خواست هم نداشت دریغ
-
هرچه بایستش از جواهر و گنج
بود و یک جو نبودش انده و رنج
-
زان عنایت که بود در سفرش
یاد نامد ولایت پدرش
-
دور چون در نبشت روزی چند
بازیی نو نمود چرخ بلند
-
یزدگرد از سریر سیر آمد
کار بالا گرفته زیر آمد
-
تاج و تختی که یافت از پدران
کرد با او همان که با دگران
-
چون تهی شد سر سریر ز شاه
انجمن ساختند شهر و سپاه
-
کز نژادش کسی رها نکنند
خدمت مار و اژدها نکنند
-
گرچه بهرام سربلندی داشت
دانش و تیغ و زورمندی داشت
-
از جنایت کشیدن پدرش
دیده کس ندید در هنرش
-
گفت هر کس در او نظر نکنیم
وز پدر مردنش خبر نکنیم
-
کان بیابانی عرب پرورد
کار ملک عجم نداند کرد
-
تازیان را دهد ولایت و گنج
پارسی زادگان رسند به رنج
-
کس نمی خواست کو شود بر گاه
چون خدا خواست بر نهاد کلاه
-
پیری از بخردان گزین کردند
نام او داور زمین کردند
-
گرچه نز جنس تاجداران بود
هم به گوهر ز شهریاران بود
-
تاج بر فرق سر نهادندش
کمر هفت چشمه دادندش
-
چونکه بهرام گور یافت خبر
کاسمان دور خویش برد به سر
-
دوری از سر نمود دیگر بار
برخلاف گذشته آمد کار
-
از سر تخت و تاج شد پدرش
کس نبد تخت گیر و تاجورش
-
پای بیگانه در میان آمد
شورشی تازه در جهان آمد
-
اول آیین سوگواری داشت
نقش پیروزه بر عقیق نگاشت
-
وانگه آورد عزم آنکه چو شیر
برکشد بر مخالفان شمشیر
-
تیغ بر دشمنان دراز کند
در پیکار و کینه باز کند
-
باز گفتا چرا ددی سازم
اول آن به که بخردی سازم
-
گرچه ایرانیان خطا کردند
کز دل آزرم ما رها کردند
-
در دل سختشان نخواهم دید
نرمی آرم که نرمیست کلید
-
با همه سگدلی شکار منند
گوسپندان مرغزار منند
-
گرچه در پشم خویشتن خسبند
همه در پنبه زار من خسبند
-
به که بد عهد و سنگدل باشند
تا ز من عاقبت خجل باشند
-
از خیانت رسد خجالت مرد
وز خجالت دریغ باشد و درد
-
به جز آن هرچه بینی از خواری
باشد آن نوعی از ستمگاری
-
بی خردوار اگر شدند ز دست
به خروشان کنم خدیو پرست
-
مرد کز صید ناصبور افتد
تیر او از نشانه دور افتد
آگاهی بهرام از وفات پدر
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/آگاهی-بهرام-از-وفات-پدر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)