-
بیا ساقی آن باده بردار زود
که بی باده شادی نشاید نمود
-
به یک جرعه زان باده یاریم ده
ز چنگ اجل رستگاریم ده
-
***
-
***
-
***
-
مژه تا به هم بر زنی روزگار
به صد نیک و بد باشد آموزگار
-
سری را کند بر زمین پای بند
سری را برآرد به چرخ بلند
-
درآرد ز منظر یکی را به چاه
برآرد ز ماهی یکی را به ماه
-
کند هر زمان چند بازی بسیچ
سرانجام بازیش هیچست هیچ
-
از این توسنی به که باشیم رام
که سیلی خورد مرکب بد لگام
-
چو تازی فرس بدلگامی کند
خر مصریان را گرامی کند
-
جهان در جهان خلق بسیار دید
رمید از همه با کسی نارمید
-
جهان آن کسی راست کاندر جهان
شود آگه از کار کارآگهان
-
***
-
گزارش چنین شد درین کارآگاه
که چون زد در آن غار شه بارگاه
-
بسی گنج در کار آن غار کرد
وزان غار شهری چو بلغار کرد
-
ز بلغار فرخ درآمد به روس
براراست آن مرز را چون عروس
-
وز آنجا درآمد به دریای روم
برون برد کشتی به آباد بوم
-
بزرگان روم آگهی یافتند
سوی رایت شاه بشتافتند
-
به شکرانه جان را کشیدند پیش
چو دیدند روی خداوند خویش
-
همه خاک روم از ره آورد شاه
برافروخت چون شب به رخشنده ماه
-
چو یاقوت شد روی هر جوهری
ز یاقوت ظلمات اسکندری
-
در آرایش آمد همه روی شهر
زمین یافت از گنج پوشیده بهر
-
بهشتی ز هر قصری انگیختند
زر و سیم را بر زمین ریختند
-
شکستند قفل در گنج را
جهان قفل بر زد در رنج را
-
به برج خود آمد فروزنده ماه
بسر بر چو خورشید چینی کلاه
-
شه از روم شد با زمین خویش بود
به روم آمد از آسمان بیش بود
-
چو آبی که ابرش به بالا برد
به باز آمدن در به دریا برد
-
نشست از بر تخت یونان به ناز
برآسود ازان رنج و راه دراز
-
ز دل دامن هفت کشور گذاشت
به هر کشوری نایبی برگماشت
-
ملوک طوایف به فرمان او
کمر بسته بر عهد و پیمان او
-
به تشریف او سرفراز آمدند
سوی کشور خویش باز آمدند
-
جداگانه هرکس به کبر و کشی
برآورده گردن به گردن کشی
-
کسی گردن خود کسی را نداد
به خود هر کسی گردنی برگشاد
-
به یاد سکندر گرفتند جام
جز او هیچکس را نبردند نام
-
چو شه باز بر تخت یونان رسید
بدو داد گنج سعادت کلید
-
ز دانش بسی مایها ساز کرد
در حکمت ایزدی باز کرد
-
چو فرمان رسیدش به پیغمبری
نپیچید گردن ز فرمانبری
-
دگر باره زاد سفر برگرفت
حساب جهان گشتن از سر گرفت
-
دو نوبت جهان را جهاندار گشت
یکی شهر و کشور یکی کوه و دشت
-
بدین نوبت آن بود کاباد بوم
همه یک به یک دید و آمد به روم
-
دگر نوبت آن شد که بی راه و راه
روان کرد رایت چو خورشید و ماه
-
چو زین بزمگه باز پرداختم
شکر ریز بزمی دگر ساختم
-
سخنهای بزمی درین نیم درج
بسی کردم از بکر اندیشه خرج
-
گر آن در که یک یک در او بسته ام
بهر مطلعی باز پیوسته ام
-
به یک جای در رشته آرند باز
پر از در شود رشته عقد ساز
-
جداگانه فهرست هر پیکری
ز قانون حکمت بود دفتری
-
همان ساقیان و گزارشگران
که بر هم نشاندم کران تا کران
-
نشیننده هر یک ز روی قیاس
چو بر گنج گوهر نگهبان پاس
-
که داند چنین نقشی انگیختن
بدین دلبری رنگی آمیختن
-
چنان بستم ابریشم ساز او
که از زهره خوشتر شد آواز او
-
به جائی که ناراستی یافتم
بر او زیور راستی بافتم
-
سخن کان نه بر راستی ره برد
بود خوار اگر پایه بر مه برد
-
کجا پیش پیرای پیر کهن
غلط رانده بود از درستی سخن
-
غلط گفته را تازه کردم طراز
بدین عذر وا گفتم آن گفته باز
-
چو شد نیمه ای ز این بنا مهره بست
مرا نیمه عالم آمد به دست
-
دگر نیمه را گر بود روزگار
چنان گویم از طبع آموزگار
-
که خواننده را سر برآرد ز خواب
به رقص آورد ماهیان را در آب
-
زمانه گرم داد خواهد امان
چنین آمد اندیشه را در گمان
-
که در باغ این نقش رومی نورد
گل سرخ رویانم از خاک زرد
-
کنم گنجی از سفته طبع پر
چو فیروزه فیروز و دری چو در
-
ز هر باغی آرم گلی نغز بوی
ز هر گل گلابی درآرم به جوی
-
گر اقبال شه باشدم دستگیر
سخن زود گردد گزارش پذیر
باز آمدن اسکندر به روم
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/باز-آمدن-اسکندر-به-روم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)