-
بیا ساقی از باده جامی بیار
ز بیجاده گون گل پیامی بیار
-
رخم را بدان باده چون باده کن
ز بیجاده رنگم چو بیجاده کن
-
***
-
***
-
***
-
به جشن فریدون و نوروز جم
که شادی سترد از جهان نام غم
-
جهاندار بنشست بر تخت خویش
نشستند شاهان سرافکنده پیش
-
نوازندگان می و رود و جام
برآراسته دست مجلس تمام
-
می نوش و نوشابه چون شکر
عروسان به گردش کمر در کمر
-
در آن مجلس اسکندر فیلقوس
نکرد التفاتی به چندان عروس
-
یکی آنکه خود بود پرهیزگار
دگر در حرم کرد نتوان شکار
-
یکایک همه لشگر از شرم او
نگشتند یک ذره ز آزرم او
-
هوا سرد و خرگاه خورشید گرم
زمین خشگ و بالین جمشید نرم
-
برون رفت از چاه دلو آفتاب
به ماهی گرفتن سوی حوض آب
-
درم بر درم کیسه کوه و شخ
گره بسته چون پشت ماهی ز یخ
-
دمه دم فروگیر چون چشم گرگ
شده کار گرگینه دوزان بزرگ
-
سرین گوزن و کفلگاه گور
به پهلوی شیران درآورده زور
-
کباب تر از ران آهوی تر
نمک ریخته آب را بر جگر
-
ز باریدن ابر کافور بار
سمن رسته از دستهای چنار
-
بنفشه نکرده سر غنچه تیز
چو برگ بهار آسمان برف ریز
-
درخت گل از باد آبستنی
شکم کرده پر بچه رستنی
-
دهن ناگشاده لب آبگیر
که آمد لب سبزه را بوی شیر
-
صبا بلبلان را دریده دهل
ز نامحرمان روی پوشیده گل
-
شده بلبله بلبل انجمن
چو کبک دری قهقهه در دهن
-
ز رخسار میخوارگان رنگ می
بهر گوشه ای گل برآورده خوی
-
به عذر شب دوش فرمود شاه
که آتش فروزند در بزمگاه
-
برآراست از زینت و زر و زیب
چو باغ ارم مجلسی دل فریب
-
درو آتشی چون گل افروخته
گل از رشک آن گلستان سوخته
-
شده خار از آتش چون زر به دست
نه چون خار زردشتی آتش پرست
-
به مشکین زکال آتش لاله رنگ
درافتاده چون عکس گوهر به سنگ
-
به آتش بر آن شوشه مشک سنج
چو مار سیه بر سر چاه گنج
-
ز بی رحمتی داده پیر مجوس
سواد حبش را به تاراج روس
-
ز هندوستان آمده جوزنی
بهر جو که زد سوخته خرمنی
-
مغی ارغوان کشته بر جای جو
بنفشه دروده به وقت درو
-
سیاهی به مازندران برده مشک
بدل کرده با شوشه زر خشک
-
ز هندو زنی خانه پر خون شده
همه آبنوسش طبر خون شده
-
به چین کرده صقلابیی ترکتاز
سموری به برطاسیی کرده باز
-
بلالی برآورده آواز خوش
صلا داده در روم و خود در حبش
-
بر آواز او زنگی قیرگون
گشاده ز دل زهره وز دیده خون
-
دبیری قلم رسته از پشت او
قلمهای مشکین در انگشت او
-
نشسته جوانمردی اطلس فروش
ز خاکستری پیر زن درع پوش
-
ز بهر پلاسی رسن تافته
بجای پلاس اطلسی یافته
-
چو در کوره ای مرد اکسیر گر
فرو برده آهن برآورده زر
-
شراره که اکسیر زر ساخته
ز هر سو به دامن زر انداخته
-
به خار از بر شعله آذری
چو بر سرخ گل شعر نیلوفری
-
سفالی ز ریحان برآراسته
به ریحانی از بیشه ها خاسته
-
نه آتش گل باغ جمشید بود
کلیچه پز خوان خورشید بود
-
فروزنده گوهر نیک و بد
رفیق مغ و مونس هیربد
-
شکفته گلی خورد او خار بن
به دیدار تازه به گوهر کهن
-
ترنم سرای تهی مایگان
پیام آور دیگ همسایگان
-
ترنگا ترنگی که زد ساز او
به از زند زردشت و آواز او
-
بدین زندگی آتش زند سوز
بر افروخته شاه گیتی فروز
-
چو برگ گل سرخ بر شاخ سرو
بر او گاه دراج و گاهی تذرو
-
ز بسد چناری برافراخته
بر او کبک نالنده چون فاخته
-
اگر پای بط بر سر آرد چنار
بر او سینه بط زند زیر زار
-
تن بط بود در خور آبگیر
چو بر آتش آری برآرد نفیر
-
در آن باغ مرغان به جوش آمده
ز هر یک دگرگون خروش آمده
-
ستا زن برآورده بانگ سرود
سرودی نوآیین تر از صد درود
-
جگرها به خون در نمک یافته
نمک را ز حسرت جگر تافته
-
شکر بوزه با نوک دندان دراز
شکر خواره را کرده دندان دراز
-
کباب تر و بوی افزار خشک
اباهای پرورده با بوی مشک
-
ز ریچارها آنچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز
-
مغنی چو زهره به رامشگری
صراحی درخشنده چو مشتری
-
به گلگون گلابی دلاویزتر
نشانده جهان از جهان درد سر
-
همه ساز آهنگها نرم خیز
بجز ساز کاهنگ او بود تیز
-
همه پخته بودند یاران تمام
بجز باده کو در میان بود خام
-
سکندر ز مستی شده نیم خواب
روان آب در چنگ و چنگی در آب
-
می و مرغ و ریحان و آواز چنگ
بتی تنگ چشم اندر آغوش تنگ
-
کسی کاین مرادش میسر شود
گرش جو نباشد سکندر شود
-
به یاد شه آن مشتری پیکران
چو زهره کشیدند رطل گران
-
چو یک نیمه از روز روشن گذشت
فلک نیمه راه زمین در نوشت
-
بفرمود شه تا رقیبان گنج
کشند از پی میهمان پای رنج
-
زر و زیور آرند خروارها
ز سیفور و اطلس شتر بارها
-
ز جنس حبش خادمی نیز چند
به دیدار نیکو به بالا بلند
-
بسی نافه مشک و دیبای نغز
کز ایشان فزوده شود هوش و مغز
-
ز مرد نگینهای با آب و رنگ
در و لعل و فیروزه بی وزن و سنگ
-
یکی تاج زرین زمرد نگار
برآموده از لؤلؤی شاهوار
-
پرندی مکلل به یاقوت و در
همه درزش از گرد کافور پر
-
عماری و اشتر به هرای زر
عماری کشان جمله زرین کمر
-
چنین زیور نغز گوهر نشان
به نوشابه دادند گوهر کشان
-
بپوشید نوشابه تشریف شاه
چو تشریف خورشید رخشنده ماه
-
جداگانه از بهر هر پیکری
بفرمود پرداختن زیوری
-
به اندازه هر یکی چیز داد
بپوشیدشان بردنی نیز داد
-
پریچهره با آن پری پیکران
شدند از بسی گنج و گوهر گران
-
زمین بوسه دادند بر شکر شاه
به خرم دلی برگرفتند راه
-
ازان کان چو گوهر گرای آمدند
چو گنجی روان باز جای آمدند
بزم اسکندر با نوشابه
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/بزم-اسکندر-با-نوشابه
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(43000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(43000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(43000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(43000 تومان)
نوروز
- نوروز
- روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.