-
دگر روز کاین ساقی صبح خیز
زمی کرد بر خاک یاقوت ریز
-
دو لشگر چو دریای آتش دمان
گشادند باز از کمینها کمان
-
دگر باره در کارزار آمدند
به شیر افکنی در شکار آمدند
-
درای جگر تاب و فریاد زنگ
ز سر مغز می برد و از روی رنگ
-
همان کوس روئین و گرگینه چرم
نه دل بلکه پولاد را کرد نرم
-
زمین را ز شورش بر افتاد بیخ
فکند آسمان نعل و خورشید میخ
-
برون رفت از ایلاقیان سرکشی
سواری شتابنده چون آتشی
-
ز سر تا قدم زیر آهن نهان
به سختی و آهن دلی چون جهان
-
مبارز طلب کرد چون پیل مست
کسی کامد از پای پیلان نرست
-
دلیران از و بد دلی یافتند
سر از پنجه شیر برتافتند
-
پس از ساعتی تند شیری سیاه
برون آمد از پره قلب گاه
-
بر اسبی بخاری به بالای پیل
خروشان و جوشانتر از رود نیل
-
به ایلاقی اهرمن روی گفت
که آمد برون آفتاب از نهفت
-
منم جام بر دست چون ساقیان
نه از باده از خون ایلاقیان
-
نگفت این و بر مرکب افشرد ران
برافراخت بازو به گرز گران
-
ز کوپال آن پیل جنگ آزمای
درآمد سر پیل پیکر ز پای
-
شد ایلاقی از گرز پولاد پست
ز طوفان خونش زمین گشت مست
-
سواری سرافرازتر زان گروه
بران کوهکن راند مانند کوه
-
به زخمی دگر با زمین پست شد
چنین چند گردنکش از دست شد
-
سرانجام کار آن سر انداختن
غروریش داد از سر افراختن
-
ز پولاد در عان الماس تیغ
بسی کشت و هم کشته شد ای دریغ
-
ز پیشین گهان تا نمازی دگر
به میدان نشد رزمسازی دگر
-
دگر باره خون در جگر جوش زد
قضا را قدر بر بناگوش زد
-
ز روسی سواری درآمد چوپیل
رخی چون به قم چشمهائی چو نیل
-
برون خواست از رومیان هم نبرد
همی کرد مردمی همی کشت مرد
-
بدین گونه خیلی به خون در کشید
تنی چند را جان ز تن برکشید
-
ز بس کشتن مرد جنگ آزمای
نیامد کسیرا سوی جنگ رای
-
چو روسی به رومی چنان دست یافت
ز کوپال خود پیل را پست یافت
-
همی گشت پولاد هندی به مشت
تنی چند رومی و چینی بکشت
-
چو بالای نیزه درازی گرفت
دران معرکه نیزه بازی گرفت
-
ز پهلوی لشگرگه شهریار
برون راند مرکب یکی شهسوار
-
نه اسبی عقابی برانگیخته
نه تیغی نهنگی درآویخته
-
حریر تنش در کژاکند زرد
کلاهی ز پولاد چون لاجورد
-
به میدان درآمد چو عفریت مست
یکی حربه چار پهلو به دست
-
طریدی برآورد و با روس گفت
که خواهی همین لحظه در خاک خفت
-
زریوند مازندرانی منم
که بازی بود جنگ اهریمنم
-
چو روسی درو دید و در پیکرش
ز صفرا به گشتن درآمد سرش
-
شد آگه که در گشت ناورد او
نباشد چو او مرد و هم مرد او
-
عنان سوی لشگرگه خویش داد
هزیمت همی رفت چون تندباد
-
رها کرد حربه سوار دلیر
پس پشت آن پشت بر کرده شیر
-
گریزنده را حربه خارید پشت
برون شد ز سینه سنان چار مشت
-
ز تیزی که شد مرکب بادپای
رساند آن تن سفته را باز جای
-
چو دیدند کان اژدهای نبرد
صلیبی کند صلب مردان مرد
-
بر او خویش و بیگانه بشتافتند
صلیبی شده کشته ای یافتند
-
عنانها فرو بسته شد پیش و پس
ز پرطاس روسی نجنبید کس
-
چو لشگر شد از صبر کردن ستوه
برون رفت روسی چو یکباره کوه
-
ز خویشان قنطال کوپال نام
گو پیلتن کرد بر وی خرام
-
دو شمشیر زن درهم آویختند
ز هر سوی شمشیری انگیختند
-
سرانجام کوشش زریوند گرد
به یک زخم جان ستیزنده برد
-
چنین تاز روسان گردن گرای
درآورد هفتاد تن را ز پای
-
برآشفت قنطال از آن شیر تند
که پای سپه دید ازان کار کند
-
بپوشید جوشن برافراخت ترگ
چو سروی که تیغش بود بار و برگ
-
درآمد به زین چون یکی اژدها
سر بارگی کرد بر وی رها
-
زریوند چون دید کامد هژبر
بغرید مانند غرنده ابر
-
کشیدند بر یکدگر تیغ تیز
ز گرمی شده چون فلک گرم خیز
-
دو پره چو پرگار مرکز نورد
یکی دیر جنبش یکی زود گرد
-
بسی گرد برگرد تاختند
بسی زخم چون آتش انداختند
-
نمی شد یکی بر یکی کامگار
ز پیشین درآمد به شب کارزار
-
هم آخر یکی تیغ زد شاه روس
بر آن مرد آراسته چون عروس
-
درآوردش از زین زر سوی خاک
برآورد از آن شیر شرزه هلاک
-
کشنده چو بر خصم خود کام یافت
به شادی سوی لشگر خود شتافت
-
جهاندار ازان کار شد تنگدل
که سالار گیلی درآمد به گل
-
بفرمود بر ساختن کار او
به شرطی که باشد سزاوار او
جنگ دوم اسکندر با روسیان
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/جنگ-دوم-اسکندر-با-روسیان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(31500 تومان)