-
دگر روز کاین ترک سلطان شکوه
ز دریای چین کوهه برزد به کوه
-
گراینده شد هر دو لشگر به خون
علم بر کشیدند چون بیستون
-
درآمد ز دریا به غریدن ابر
ز هر بیشه ای سر برون زد هژبر
-
نفیر نهنگان درآمد به اوج
ز هر گوشه می رفت خون موج موج
-
ز رومی یکی پیل کوپال گیر
برآهخته شمشیر و بر بسته تیر
-
به جنگ آزمائی برون خواست مرد
برون شد دلیری به خفتان زرد
-
فرو هشت کوپال رومی ز دست
سر و پای روسی به هم در شکست
-
دگر خواست با او همان رفت نیز
بجز مغز کوبی ندانست چیز
-
الانی سواری فرنجه به نام
هنرها نموده به شمشیر وجام
-
درآمد برآورده لختی به دوش
که از دیدنش مغزرا رفت هوش
-
هم این لخت خود را به کین برگشاد
هم آن نیز بر دوش لختی نهاد
-
دولختی دری شد به هم لخت شان
در آن در شد آویزش سختشان
-
چو دانست الانی که در راه او
فرو ماند بی بخت بدخواه او
-
برآورد لختی و زد بر سرش
سرش را فرو ریخت بر پیکرش
-
چو فرق سر خصم در خون کشید
ازان سرکشی سر به گردون کشید
-
ز گردان ارمن یکی تند سیر
به کشتن قوی دل به مردی دلیر
-
ز شیران سبق برده شروه به نام
به هنگام جنگ آزمائی تمام
-
نهنگی دو تیغی برافراخته
به تیغ از نهنگان سر انداخته
-
به رزم الانی روان کرد رخش
برافروخت از تیغ رخشان درخش
-
فرنجه چو دید آنچنان دست زور
سپر بر کتف دوخت چون پر مور
-
چنان زد بر او شروه شمشیر تیز
که کرد از قفس مرغ جانش گریز
-
از ایسو کمر بسته گردنکشی
برون زد جنیبت چو تند آتشی
-
بکوشید و مردانگیها نمود
به شیری کجا کرد با شروه سود
-
چو خصمی قوی دید گردن گشاد
به یک ضربت او نیز گردن نهاد
-
جرم نامی از کوه یکران چو کوه
درآمد کزو عالم آمد ستوه
-
بکی ترگ روی آهنین بر سرش
که پیکار می ریخت از پیکرش
-
قبائی زره بر تنش تابدار
چو سیماب روشن چو سیم آبدار
-
به شروه درآمد چو شیر دمان
ز دنیا ندادش زمانی امان
-
چنان راند شمشیر بر شیر مرد
کزان شیر شرزه برآورد گرد
-
چو افتاد دشمن در آن پای لغز
به سم سمندش بسنبید مغز
-
بسی گردنان را زگردن کشان
زد از سرد مهری به یخ بر نشان
-
دوالی چو دید آنچنان گردنی
نه گردن همانا که گردن زنی
-
بسیچید و پیرایه جنگ خواست
بسیچ شدن کرد بر جنگ راست
-
به تارک درآورد روی آهنین
یکی ترک سفته ز پولاد چین
-
حمایل یکی تیغ زهر آبدار
کمندی چو زلف بتان تابدار
-
فرس را برافکند برگستوان
به زین اندر آمد چو کوهی روان
-
سوی دشمن آمد چنان تازه روی
که طفل از دبستان درآید به کوی
-
جرم چون در آن فر زیبنده دید
دل از جنگ شیران شکیبنده دید
-
ولیکن نبودش در بازگشت
بناچار با مرگ دمساز گشت
-
به گرد دوالی درآمد دلیر
دوالک همی باخت با جنگ شیر
-
دوالی ز پیچیدن بدسگال
بپیچید بر خویشتن چون دوال
-
بسی حرف در بازی اندوختند
ز رحمت یکی حرف ناموختند
-
دوالی کمر بسته چون شیر نر
زدش ضربتی بر دوال کمر
-
گذارنده شد تیغ بی هیچ رنج
دو نیمه شد آن کوه پولاد سنج
-
برادر یکی داشت چون پیل مست
به کین برادر میان را ببست
-
ز زخم دوالی دوالی چشید
بنه سوی رخت برادر کشید
-
بدین گونه آن کوه پولاد پشت
بسی مرد لشگر شکن را بکشت
-
یکی روس بدنام او جودره
که شیر نرش بود آهوبره
-
درشت و تنومند و زور آزمای
به تنها عدو بند و لشگر گشای
-
ز گردن بسی خون درآویخته
بسی خون گردنکشان ریخته
-
گره بر دوال کمر سخت کرد
به جنگ دوالی روان رخت کرد
-
گشادند بر یکدیگر تیغ تیز
که ره بسته شد پای را در گریز
-
بسی ضربشان رفت بر یکدیگر
ز کار آگهیشان نشد کارگر
-
برآورد روسی گذارنده تیغ
بر آن کوه پولاد زد بی دریغ
-
ز پولاد ترگ اندر آمد به فرق
به دریای خون شد تن خسته غرق
-
از آن سستی اندام زخم آزمای
عنان دزدیی کرد و شد باز جای
-
به زیر آمد ازاسب و سرباز بست
دل شاه ازان سر شکستن شکست
-
به فرزانه فرمود تا هم ز راه
کند نوش دارو بران زخم گاه
-
نوازش کند تا به آهستگی
دوالی برآساید از خستگی
-
چو شب در سر آورد کحلی پرند
سر مه در آمد به مشگین کمند
-
دو رویه سپه پاس برداشتند
مگس گرد خرگاه نگذاشتند
جنگ سوم اسکندر با روسیان
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/جنگ-سوم-اسکندر-با-روسیان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(30500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(30500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(30500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(30500 تومان)