-
مغنی بیا چنگ را ساز کن
به گفتن گلو را خوش آواز کن
-
مرا از نوازیدن چنگ خویش
نوازشگری کن به آهنگ خویش
-
***
-
***
-
***
-
چو روز دگر صبح گیتی فروز
به پیروزی آورد شب را به روز
-
برآمد گل از چشمه آفتاب
فرو برد مه سرچو ماهی درآب
-
بر اورنگ زر شد شه تاجور
زده بر میان گوهر آگین کمر
-
نشسته همه زیرکان زیر تخت
فلاطون به بالا برافکنده رخت
-
شه از نسبتی کو در آن پرده ساخت
عجب ماند کان پرده را چون شناخت
-
بپرسید از او کای جهان دیده پیر
برآورده مکنون غیب از ضمیر
-
شمائید بر قفل دانش کلید
ز رای شما دانش آمد پدید
-
ز دانندگان خوانده ای هیچکس؟
که بودش فزون از شما دسترس
-
خیالی برانگیخت زین کارگاه
که رای شما را بدان نیست راه
-
فلاطون پس از آفرین تمام
چنین گفت کاین چرخ فیروزه فام
-
از آن بیشتر ساخت افسونگری
که یابد دل ما بدان رهبری
-
گر آن ها که پیشینگان ساختند
به نیرنگ و افسون برافراختند
-
یکی گویم از صد دراین روزگار
نداند کسی راز آموزگار
-
اگر شاه فرمایدم اندکی
بگویم نه از ده که از صد یکی
-
اجازت رسید از سر داستان
که دانا فرو گوید آن داستان
-
جهاندیده دانای روشن ضمیر
چنین گفت کای شاه دانش پذیر
-
شنیدم بخاری به گرمی شتافت
به خسف شکوفه زمین را شکافت
-
برانداخت هامون کلوخ از مغاک
طلسمی پدید آمد از زیر خاک
-
ز روی و ز مس قالبی ریخته
وزآن صورت اسبی انگیخته
-
گشاده ز پهلوی اسب بلند
یکی رخنه چون رخنه آبکند
-
چو خورشید از آن رخنه درتافتی
نظر نقش پوشیده دریافتی
-
شبانی بر آن ژرف وادی گذشت
مغاکی تهی دید بر ساده دشت
-
طلسمی درفشنده دروی پدید
شبانه در آن ژرف وادی رسید
-
ستوری مسین دید در پیکرش
یکی رخنه با کالبد در خورش
-
در آن رخنه از نور تابنده هور
نگه کرد سر تا سرین ستور
-
بر او خفته ای دید دیرینه سال
نگشته یکی موی مویش ز حال
-
بدستش در از رنگ انگشتری
نگینی فروزنده چون مشتری
-
بر او دست خود را سبک تاز کرد
وز انگشتش انگشتری باز کرد
-
چو انگشتری دید در مشت خویش
نهادش بزودی در انگشت خویش
-
دگر نقد شاهانه آنجا نیافت
ستودان رها کرد و بیرون شتافت
-
گله پیش در کرد و می رفت شاد
شکیبنده می بود تا بامداد
-
چو از رایت شیر پیکر سپهر
برآورد منجوق تابنده مهر
-
شبان رفت نزدیک صاحب گله
گله کرد بر کوه و صحرا یله
-
بدان تانگین را نهد پیش او
بداند بهای کم و بیش او
-
چو صاحب گله دید کامد شبان
گشاد از سر چرب گوئی زبان
-
بپرسید از او حال میش و بره
نیشنده دادش جوابی سره
-
شبانه به هنگام گفت و شنید
زمان تا زمان گشت ازو ناپدید
-
دگرره پدیدار گشت از نهفت
گله صاحبش برزد آواز و گفت
-
که هردم چرا گردی از من نهان
دیگر باره پیدا شوی ناگهان
-
نگر تا چه افسون درآموختی
که بر خود چنین برقعی دوختی
-
شبانه عجب ماند از آن داوری
در آن کار جست از خرد یاوری
-
چنان بود کان مرد خاتم پرست
به خانم همی کرد بازی بدست
-
نگین دان او را چه زود و چه دیر
گه کرد بالا گهی کرد زیر
-
نگین تا به بالا گرفتی قرار
شبان پیش بیننده بود آشکار
-
چو سوی کف دست گردان شدی
شبانه زبیننده پنهان شدی
-
نهاد نگین را چنان بد حساب
که دارنده را داشتی در حجاب
-
شبان چون از این بازی آگاه گشت
شد این آزمون کرد بر کوه و دشت
-
درآمد به بازیگری ساختن
چو گردون به انگشتری باختن
-
کجا رأی پنهان شدن داشتی
نگین را ز کف دور نگذاشتی
-
چو کردی به پیدا شدن رای خویش
نگین را زدی نقش بر جای خویش
-
به پیدا و پنهان شدن گرد شهر
ز هرچ آرزو داشت برداشت بهر
-
یکی روز برخاست پنهان به راز
نگین را به کف درکشید از فراز
-
برهنه یکی تیغ هندی به دست
سوی پادشه رفت و پنهان نشست
-
چو خالی شد از خاصگان انجمن
برو گرد پیدا تن خویشتن
-
دل پادشا را به خود بیم کرد
بدو پادشاه شغل تسلیم کرد
-
به زنهار گفتش که کام تو چیست
فرستنده تو بدین جای کیست
-
شبان گفت پیغمبرم زود باش
به من بگرو از بخت خوشنود باش
-
چو خواهم نبیند مرا هیچکس
بدین دعوتم معجزآنست و بس
-
بدو پادشا بگروید از هراس
همان مردم شهر بیش از قیاس
-
شبان آنچنان گردن افراز گشت
که آن پادشاهی بدو بازگشت
-
نگین بین که از مهر انگشتری
چگونه رساند به پیغمبری
-
حکیمان نگر کان نگین ساختند
به حکمت چگونه برانداختند
-
چنان باید انگیخت نیرنگ و ساز
که ما درنیابیم ازان پرده راز
-
بسی کردم اندیشه را رهنمون
نیاوردم این بستگی را برون
-
ثنا گفت بروی چو شاه این شنید
بر آن نیز کان نقشی ازو شد پدید
-
همه پاسداران آن آستان
گرفتند عبرت بدین داستان
حکایت انگشتری و شبان
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/حکایت-انگشتری-و-شبان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)