-
روزی از آنجا که فراغی رسید
باد سلیمان به چراغی رسید
-
مملکتش رخت به صحرا نهاد
تخت بر این تخته مینا نهاد
-
دید بنوعی که دلش پاره گشت
برزگری پیر در آن ساده دشت
-
خانه ز مشتی غله پرداخته
در غله دان کرم انداخته
-
دانه فشان گشته بهر گوشه ای
رسته ز هر دانه او خوشه ای
-
پرده آن دانه که دهقان گشاد
منطق مرغان ز سلیمان گشاد
-
گفت جوانمرد شو ای پیرمرد
کاینقدرت بود ببایست خورد
-
دام نه ای دانه فشانی مکن
با چو منی مرغ زبانی مکن
-
بیل نداری گل صحرا مخار
آب نیابی جو دهقان مکار
-
ما که به سیراب زمین کاشتیم
زانچه بکشتیم چه برداشتیم
-
تا تو درین مزرعه دانه سوز
تشنه و بی آب چه آری بروز
-
پیر بدو گفت مرنج از جواب
فارغم از پرورش خاک و آب
-
با تر و خشک مرا نیست کار
دانه ز من پرورش از کردگار
-
آب من اینک عرق پشت من
بیل من اینک سرانگشت من
-
نیست غم ملک و ولایت مرا
تا منم این دانه کفایت مرا
-
آنکه بشارت به خودم میدهد
دانه یکی هفتصدمم میدهد
-
دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید به بار
-
دانه شایسته بباید نخست
تا گره خوشه گشاید درست
-
هر نظری را که برافروختند
جامه باندازه تن دوختند
-
رخت مسیحا نکشد هر خری
محرم دولت نبود هر سری
-
کرگدنی گردن پیلی خورد
مور ز پای ملخی نگذرد
-
بحر به صد رود شد آرام گیر
جوی به یک سیل برآرد نفیر
-
هست در این دایره لاجورد
مرتبه مرد بمقدار مرد
-
دولتیی باید صاحبدرنگ
کز قدری ناز نیاید بتنگ
-
هر نفسی حوصله ناز نیست
هر شکمی حامله راز نیست
-
ناز نگویم که ز خامی بود
ناز کشی کار نظامی بود
حکایت سلیمان با دهقان
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/حکایت-سلیمان-با-دهقان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(13000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(13000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(13000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(13000 تومان)