-
بیا ساقی از خنب دهقان پیر
میی در قدح ریز چون شهد و شیر
-
نه آن می که آمد به مذهب حرام
میی کاصل مذهب بدو شد تمام
-
***
-
***
-
***
-
بیا باغبان خرمی ساز کن
گل آمد در باغ را باز کن
-
نظامی به باغ آمد از شهر بند
بیارای بستان به چینی پرند
-
ز جعد بنفشه برانگیز تاب
سرنرگس مست برکش ز خواب
-
لب غنچه را کایدش بوی شیر
ز کام گل سرخ در دم عبیر
-
سهی سرو را یال برکش فراخ
به قمری خبر ده که سبزست شاخ
-
یکی مژده ده سوی بلبل به راز
که مهد گل آمد به میخانه باز
-
ز سیمای سبزه فروشوی گرد
که روشن به شستن شود لاجورد
-
دل لاله را کامد از خون به جوش
فرو مال و خونی به خاکی بپوش
-
سرنسترن را زموی سپید
سیاهی ده از سایه مشک بید
-
لب نارون را می آلود کن
به خیری زمین را زراندود کن
-
سمن را درودی ده از ارغوان
روان کن سوی گلبن آب روان
-
به نو رستگان چمن باز بین
مکش خط در آن خطه نازنین
-
به سرسبزی از عشق چون من کسان
سلامی به هر سبزه ای می رسان
-
هوا معتدل بوستان دلکش است
هوای دل دوستان زان خوشست
-
درختان شکفتند بر طرف باغ
برافروخته هر گلی چون چراغ
-
به مرغ زبان بسته آواز ده
که پرواز پارینه را ساز ده
-
سراینده کن ناله چنگ را
درآور به رقص این دل تنگ را
-
سر زلف معشوق را طوق ساز
درافکن بدین گردن آن طوق باز
-
ریاحین سیراب را دسته بند
برافشان به بالای سرو بلند
-
از آن سیمگون سکه نوبهار
درم ریز کن بر سر جویبار
-
به پیرامن برکه آبگیر
ز سوسن بیفکن بساط حریر
-
در آن بزمه خسروانی خرام
درافکن می خسروانی به جام
-
به من ده که می خوردن آموختم
خورم خاصه کز تشنگی سوختم
-
به یاد حریفان غربت گرای
کز ایشان نبینم یکی را به جای
-
چو دوران ما هم نماند بسی
خورد نیز بر یاد ما هر کسی
-
به فصلی چنین فرخ و سازمند
به بستان شدم زیر سرو بلند
-
ز بوی گل و سایه سرو بن
به بلبل درآمد نشاط سخن
-
به گل چیدن آمد عروسی به باغ
فروزنده روئی چو روشن چراغ
-
سر زلف در عطف دان کشان
ز چهره گل از خنده شکر فشان
-
رخی چون گل و بر گل آورده خوی
به من داد جامی پر از شیر و می
-
که بر یاد شاه جهان نوش کن
جز این هر چه داری فراموش کن
-
نشستم همی با جهاندیدگان
زدم دلستان پسندیدگان
-
به چندین سخنهای زیبا و نغز
که پالودم از چشمه خون و مغز
-
هنوزم زبان از سخن سیر نیست
چو بازو بود باک شمشیر نیست
-
بسی گنجهای کهن ساختم
درو نکته های نو انداختم
-
سوی مخزن آوردم اول بسیچ
که سستی نکردم در آن کار هیچ
-
وزو چرب و شیرینی انگیختم
به شیرین و خسرو درآمیختم
-
وز آنجا سرا پرده بیرون زدم
در عشق لیلی و مجنون زدم
-
وزین قصه چون باز پرداختم
سوی هفت پیکر فرس تاختم
-
کنون بر بساط سخن پروری
زنم کوس اقبال اسکندری
-
سخن رانم از فرو فرهنگ او
برافرازم اکلیل و اورنگ او
-
پس از دورهائی که بگذشت پیش
کنم زندش از آب حیوان خویش
-
سکندر که راه معانی گرفت
پی چشمه زندگانی گرفت
-
مگر دید کز راه فرخندگی
شود زنده از چشمه زندگی
-
سوی چشمه زندگی راه جست
کنون یافت آن چشمه کانگاه جست
-
چنین زد مثل شاه گویندگان
که یابندگانند جویندگان
-
نظامی چو می با سکندر خوری
نگهدار ادب تاز خود برخوری
-
چو همخوان خضری برین طرف جوی
به هفتاد و هفت آب لب را بشوی
رغبت نظامی به نظم شرف نامه
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/رغبت-نظامی-به-نظم-شرف-نامه
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)