-
بیا ساقی آن می که محنت برست
به چون من کسی ده که محنت خورست
-
مگر بوی راحت به جانم دهد
ز محنت زمانی امانم دهد
-
***
-
***
-
***
-
مبارک بود فال فرخ زدن
نه بر رخ زدن بلکه شه رخ زدن
-
بلندی نمودن در افکندگی
فراهم شدن در پراکندگی
-
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن
-
چو عاجز شود مرد چاره سگال
ز بیچارگی در گریزد به فال
-
کلید آرد از ریگ و سنگی به چنگ
که آهن بسی خیزد از ریگ و سنگ
-
دری را که در غیب شد ناپدید
بجز غیب دان کس نداند کلید
-
ز بهبود زن فال کان سود تست
که به بود تو اصل بهبود تست
-
مرنج ار نزاری که فربه شوی
چو گوئی کز این به شوم به شوی
-
ز ما قرعه بر کاری انداختن
ز کار آفرین کارها ساختن
-
درین پرده کانصاف یاری دهست
اگر پرده کنج نیاری بهست
-
دلا پرده تنگست یارم تو باش
ز پرده در آن پرده دارم تو باش
-
***
-
گزارنده بیت غرای من
که شد زیب او زیور آرای من
-
خبر می دهد کان جهان گیر شاه
چو بر زد به گردون سر بارگاه
-
فرستادنی را زهر مرز بوم
فرستاد با استواران به روم
-
چو گشت از فسون جهان بی هراس
جهانرا به گشتن نگهداشت پاس
-
همه عالم از مژده داد او
نخوردند یک قطره بی یاد او
-
سکندر که فرخ جهاندار بود
شب و روز در کار بیدار بود
-
بساز جهان برد سازندگی
نوائی نزد جز نوازندگی
-
جهان گر چه زیر کمند آمدش
نکرد آنچه نادلپسند آمدش
-
نیازرد کس را ز گردنکشان
پدید آورید ایمنی را نشان
-
اگر نیز پهلو زنی را بکشت
ازو بهتری را قوی کرد پشت
-
وگر بوم و شهری ز هم برگشاد
ازان به یکی شهر دیگر نهاد
-
زمانه جز این بود نبیند صواب
که اینرا کند خوب و آنرا خراب
-
سکندر که کرد آن عمارت گری
کجا تا کجا سد اسکندری
-
ز پرگار چین تا حد قیروان
به درگاه او گشت پیکی روان
-
وثیقت طلب کرد هر سروری
به زنهار خواهی ز هر کشوری
-
از آن تحفه ها کان بود دلفریب
فرستاد هر کس به آیین و زیب
-
جهاندار فرمود کز مشک ناب
نویسند هر جانبی را جواب
-
ازان پس که چندی برآمد براین
سری چند زد آسمان بر زمین
-
خدیو جهان در جهان تاختن
برآراست عزم سفر ساختن
-
هنرنامه های عرب خوانده بود
در آن آرزو سالهامانده بود
-
که چون در عجم دستگاهش بود
عرب نیز هندوی راهش بود
-
همان کعبه را نیز بیند جمال
شود شاد از آن نقش فیروز فال
-
چو ملک عجم رام شد شاه را
به ملک عرب راند بنگاه را
-
به خروارها گنج زر بر گرفت
به عزم بیابان ره اندر گرفت
-
سران عرب را زر افشان او
سرآورد بر خط فرمان او
-
چو دیدند فیروزی لشکرش
عرب نیز گشتند فرمانبرش
-
چنان تاخت بر کشور تازیان
کزو تازیان را نیامد زیان
-
به هر منزلی کو عنان کرد خوش
همش نزل بردند و هم پیشکش
-
بجز خوردنیهای بایستنی
همان گوسفندان شایستنی
-
به اندازه دسترسهای خویش
کشیدند بسیار گنجینه پیش
-
هم از تازی اسبان صحرا نورد
هم از تیغ چون آب زهرا بخورد
-
هم از نیزه خطی سی ارش
سنانش به خون یافته پرورش
-
شتر نیز هم ناقه هم بیسراک
شتابنده چون باد و از گرد پاک
-
ادیم و دگر تحفه های غریب
هم از جنس جوهر هم از جنس طیب
-
زمان تا زمان از پی جاه او
کشیدند حملی به درگاه او
-
جهاندار کان دید بگشاد گنج
به خروارها گشت پیرایه سنج
-
همه بادیه فرش اطلس کشید
زمین زیر یاقوت شد ناپدید
-
سوی کعبه شد رخ برافروخته
حساب مناسک در آموخته
-
قدم بر سر ناف عالم نهاد
بسا نافه کز ناف عالم گشاد
-
چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه
به پای پرستش بپیموده راه
-
طوافی کز او نیست کس را گزیر
برآورد و شد خانه را حلقه گیر
-
نخستین در کعبه را بوسه داد
پناهنده خویش را کرد یاد
-
بر آن آستان زد سر خویش را
خزینه بسی داد درویش را
-
درم دادنش بود گنج روان
شتر دادنش کاروان کاروان
-
چو در خانه راستان کرد جای
خداوند را شد پرستش نمای
-
همه خانه در گنج و گوهر گرفت
در و بام در مشگ و عنبر گرفت
-
چو شرط پرستش بجای آورید
ادیم یمن زیر پای آورید
-
یمن را برافروخت از گرد خیل
چنان چون ادیم یمن را سهیل
-
دگر ره درآمد به ملک عراق
سوی خانه خویش کرد اتفاق
-
بریدی درآمد چو آزادگان
ز فرمانده آذر آبادگان
-
که شاه جهان چون جهان رام کرد
ستم را ز عالم تهی نام کرد
-
چرا کار ارمن فرو هشت سست
نکرد آن بر و بوم را باز جست
-
به روز تو این بوم نزدیک تر
چرا ماند از شام تاریک تر
-
به ارمن در آتش پرستی کنند
دگر شاه را زیر دستی کنند
-
در ابخاز کردیست عادی نژاد
که از رزم رستم نیارد به یاد
-
دوالی بنام آن سوار دلیر
برآرد دوال از تن تند شیر
-
دلیران ارمن هواخواه او
کمر بسته بر رسم و بر راه او
-
همه باده بر یاد او می خورند
خراج ولایت بدو می برند
-
اگر شه نخواهد بر او تاختن
ز ما خواهد این ملک پرداختن
-
جهاندار کاین زور بازو شنید
سپه را ز بابل به ارمن کشید
-
فرو شست از آلایش آن بوم را
پسند آمد ارمن شه روم را
-
برافکند از او رسم و راه بدان
پرستیدن آتش موبدان
-
وز آنجا شبیخون بر ابخاز کرد
در کین بر ابخازیان باز کرد
-
تبیره به غریدن افتاد باز
سر نیزه با آسمان گفت راز
-
بهر قلعه کو داد پیغام خویش
کلید در قلعه بردند پیش
-
دوالی سپهدار ابخاز بوم
چو دانست کامد شهنشاه روم
-
دوال کمر بر وفا کرد چست
دل روشن از کینه شاه شست
-
روان کرد مرکب چو کار آگهان
به بوسیدن دست شاه جهان
-
بسی گنجهای گرانمایه برد
به گنجینه داران خسرو سپرد
-
درآمد ز درگاه و بوسید خاک
دل از دعوی دشمنی کرد پاک
-
سکندر جهاندار گیتی نورد
چو دید آنچنان مردی آزاد مرد
-
نوازشگری را بدو راه داد
به نزدیک تختش وطنگاه داد
-
بپرسیدش اول به آواز نرم
به شیرین زبانی دلش کرد گرم
-
بفرمود تا خازن زود خیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز
-
سزاوار او خلعتی شاهوار
برآراید از طوق و از گوشوار
-
ز دیبا و گوهر ز شمشیر و جام
دهد زینت پادشاهی تمام
-
چنان کرد گنجور کار آزمای
که فرمود شاهنشه خوب رای
-
دوالی ملک چون به نیک اختری
بپوشید سیفور اسکندری
-
ز طوق زر و تاج گوهر نشان
شد از سرفرازان و گردنکشان
-
به شکر شهنشه زبان برگشاد
ز یزدان بر او آفرین کرد یاد
-
شتابنده تر شد در آن بندگی
سرافراز گشت از سرافکندگی
-
میان بست بر خدمت شهریار
وزان پس همه خدمتش بود کار
-
به خسرو پرستی چنان خاص گشت
که از جمله خاصگان درگذشت
-
بدان مرز روشنتر از صحن باغ
فروزنده شد چشم شه چون چراغ
-
سوادی چنان دید دارای دهر
برآسود و از خرمی یافت بهر
-
چنین گفت با پور دهقان پیر
که تفلیس از او شد عمارت پذیر
-
در آن بوم آراسته چون بهشت
شب و روز جز تخم نیکی نکشت
-
بفرمود بر خاک آن مرز و بوم
اساسی نهادن بر آیین روم
-
تماشا کنان رفت از آن مرحله
عنان کرد بر صید صحرا یله
-
دو هفته کم و بیش در کوه و دشت
به صید افکنی راه در می نوشت
-
چو از مرغ و ماهی تهی کرد جای
به نوشابه بردع آورد رای
-
ز تعظیم آن زن خبردار بود
که با ملک و بامال بسیار بود
-
جهان سبز دید از بسی کشت و رود
به سرسبزی آمد در آنجا فرود
رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/رفتن-اسکندر-به-جانب-مغرب-و-زیارت-کعبه
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(55000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(55000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(55000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(55000 تومان)