-
به جز رسم زردشت آتش پرست
نداد آن دگر رسمها را ز دست
-
نخستین کس او شد که زیور نهاد
بروم اندرون سکه بر زر نهاد
-
به فرمان او زرگر چیره دست
طلی های زر بر سر نقره بست
-
خرد نامه ها را ز لفظ دری
به یونان زبان کرد کسوت گری
-
همان نوبت پاس در صبح و شام
ز نوبتگه او برآورد نام
-
به آیینه شد خلق را رهنمون
ز تاریکی آورد جوهر برون
-
ز دود از جهان شورش زنگ را
ز دارا ستد تاج و اورنگ را
-
ز سودای هندو ز صفرای روس
فروشست عالم چو بیت العروس
-
شد آیینه چینیان رای او
سر تخت کیخسروی جای او
-
چو عمرش ورق راند بر بیست سال
به شاهنشهی بر دهل زد دوال
-
دویم ره که بر بیست افزود هفت
به پیغمبری رخت بر بست و رفت
-
از آن روز کوشد به پیغمبری
نبشتند تاریخ اسکندری
-
چو بر دین حق دانش آموز گشت
چو دولت بر آفاق پیروز گشت
-
بسی حجت انگیخت بر دین پاک
عمارت بسی کرد بر روی خاک
-
به هر گردشی گرد پرگار دهر
بنا کرد چندین گرانمایه شهر
-
ز هندوستان تا به اقصای روم
برانگیخت شهری به هر مرز و بوم
-
هم او داد زیور سمرقند را
سمرقند نی کان چنان چند را
-
بنا کرد شهری چو شهر هری
کز آنان کند شهر کردن کری
-
در و بند اول که در بند یافت
به شرط خرد زان خردمند یافت
-
ز بلغار بگذر که از کار اوست
به ناگاه اصلش بن غار اوست
-
همان سد یاجوج ازو شد بلند
که بست آنچنان کوه تا کوه بند
-
جز این نیز بسیار بنیاد کرد
کزین بیش نتوان از او یاد کرد
-
چو عزم آمد آن پیکر پاک را
که بخشش کند پیکر خاک را
-
صلیبی خطی در جهان برکشید
از آن پیش کاید صلیبی پدید
-
بدان چارگوشه خط اطلسی
برانگیخت اندازه هندسی
-
یکی نوبتی چارحد بر فراخت
که بر نه فلک پنج نوبت نواخت
-
به قطب شمالی یکی میخ اوی
به عرض جنوبی دگر بیخ اوی
-
طنابی ازین سوی مشرق کشید
طنابی دگر زو به مغرب رسید
-
بدین طول و عرض اندرین کارگاه
که را بود دیگر چنان بارگاه
-
چو عزم جهان گشتن آغاز کرد
به رشته زدن رشتها ساز کرد
-
ز فرسنگ و از میل و از مرحله
به دستی زمین را نکردی یله
-
مساحت گران داشت اندازه گیر
بران شغل بگماشته صد دبیر
-
رسن بسته اندازه پیدا شده
مقادیر منزل هویدا شده
-
ز خشکی به هر جا که زد بارگاه
ز منزل به منزل بپیمود راه
-
وگر راه بر روی دریاش بود
طریق مساحت مهیاش بود
-
دو کشتی بهم باز پیوسته داشت
میان دو کشتی رسن بسته داشت
-
یکی را به لنگرگه خویش ماند
یکی را به قدر رسن پیش راند
-
دگر باره این بسته را پای داد
شتابنده را در سکون جای داد
-
گه آن را گه این را رسن تاختی
خطر بین کزین سان رسن باختی
-
بدین گونه مساح منزل شناس
ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس
-
جهان را که از غم به راحت کشید
بدین هندسه در مساحت کشید
-
زمین را که چندست و ره تا کجاست
ترازوی تدبیر او کرد راست
-
همان ربع مسکون ازو شد پدید
بدان مسکن از ما که داند رسید
-
به هر مرز و هر بوم کو راند رخش
از آبادی آن بوم را داد بخش
-
همه چاره ای کرد در کوه و دشت
چو مرگ آمد از مرگ بیچاره گشت
-
ز تاریخ آن خسرو تاجدار
به کار آمد اینست که آمد به کار
-
جز این هر چه در خارش آرد قلم
سبک سنگیی باشد از بیش و کم
-
چو نظم گزارش بود راه گیر
غلط کرد ره بود ناگزیر
-
مرا کار با نغز گفتاریست
همه کار من خود غلط کاریست
-
بلی هر چه ناباورش یافتم
ز تمکین او روی بر تافتم
-
گزارش چنان کردمش در ضمیر
که خوانندگان را بود دلپذیر
-
بسی در شگفتی نمودن طواف
عنان سخن را کشد در گزاف
-
وگر بی شگفتی گزاری سخن
ندارد نوی نامه های کهن
-
سخن را به اندازه ای دار پاس
که باور توان کردنش در قیاس
-
سخن گر چو گوهر برآرد فروغ
چو ناباور افتد نماید دروغ
-
دروغی که ماننده باشد به راست
به از راستی کز درستی جداست
-
نظامی سبکباش یاران شدند
تو ماندی و غم غمگساران شدند
-
سکندر شه هفت کشور نماند
نماند کسی چون سکندر نماند
-
مخور می به تنها بر این طرف جوی
حریفان پیشینه را باز جوی
-
گر آیند حاضر میت نوش باد
وگر نی حسابت فراموش باد
-
بیا ساقی آن راحت انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح
-
صبوحی که بر آب کوثر کنم
حلالست اگر تا به محشر کنم
-
جهان در بدو نیک پروردنست
بسی نیک و بدهاش در گردنست
-
شب و روز از این پرده نیلگون
بسی بازی چابک آرد برون
-
گر آید ز من بازیی دلپذیر
هم از بازی چرخ گردنده گیر
-
ز نیرنگ این پرده دیر سال
خیالی شدم چون نبازم خیال
-
برآنم که این پرده خالی کنم
درین پرده جادو خیالی کنم
-
خیالی برانگیزم از پیکری
که نارد چنان هیچ بازیگری
-
نخست آنچنان کردم آغاز او
که سوز آورد نغمه ساز او
-
چنان گفتم از هر چه دیدم شگفت
که دل راه باور شدش برگرفت
-
حسابی که بود از خرد دوردست
سخن را نکردم بر او پای بست
-
پراکنده از هر دری دانه ای
برآراستم چون صنم خانه ای
-
بنا به اساسی نهادم نخست
که دیوار ان خانه باشد درست
-
به تقدیم و تأخیر بر من مگیر
که نبود گزارنده را زان گزیر
-
در ارتنگ این نقش چینی پرند
قلم نیست برمانی نقشبند
-
چو می کردم این داستان را بسیچ
سخن راست رو بود و ره پیچ پیچ
-
اثرهای آن شاه آفاق گرد
ندیدم نگاریده در یک نورد
-
سخنها که چون گنج آگنده بود
به هر نسختی در پراکنده بود
-
ز هر نسخه برداشتم مایه ها
برو بستم از نظم پیرایه ها
-
زیادت ز تاریخهای نوی
یهودی و نصرانی و پهلوی
-
گزیدم ز هر نامه ای نغز او
ز هر پوست پرداختم مغز او
-
زبان در زبان گنج پرداختم
از آن جمله سر جمله ای ساختم
-
ز هر یک زبان هر که آگه بود
زبانش ز بیغاره کوته بود
-
در آن پرده کز راستی یافتم
سخن را سر زلف بر تافتم
-
وگر راست خواهی سخنهای راست
نشاید در آرایش نظم خواست
-
گر آرایش نظم از او کم کنم
به کم مایه بیتش فراهم کنم
-
همه کرده شاه گیتی خرام
درین یک ورق کاغذ آرم تمام
-
***
-
***
-
***
-
سکندر که شاه جهان گرد بود
به کار سفر توشه پرورد بود
-
جهان را همه چارحد گشت و دید
که بی چار حد ملک نتوان خرید
-
به هر تختگاهی که بنهاد پی
نگهداشت آیین شاهان کی
فرو گفتن داستان به طریق ایجاز
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/فرو-گفتن-داستان-به-طریق-ایجاز
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(46500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(46500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(46500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(46500 تومان)