-
بیا ساقی آن می که جان پرورست
به من ده که چون جان مرا درخورست
-
مگر نو گند عمر پژمرده را
به جوش آرد این خون افسرده را
-
***
-
***
-
***
-
یکی روز خرم تر از نوبهار
گزیده ترین روزی از روزگار
-
به مهمان شه بود خاقان چین
دو خورشید با یکدیگر همنشین
-
ز روم و ز ایران و از چین و زنگ
سماطین صفها برآورده تنگ
-
به می چهره مجلس آراسته
ز روی جهان گرد برخاسته
-
دران خرمیهای با ناز و نوش
رسیده ز لب موج گوهر به گوش
-
سخن می شد از کار کارآگهان
که زیرک ترین کیستند از جهان
-
زمین خیز هر کشور از دهر چیست
به هر کشور از پیشه ها بهر چیست
-
یکی گفت نیرنگ و افسونگری
ز هندوستان خیزد ار بنگری
-
یکی گفت بر مردم شور بخت
ز بابل رسد جادوئیهای سخت
-
یکی گفت کاید گه اتفاق
سرود از خراسان و رود از عراق
-
یکی گفت بر پایه دسترس
ز بانورتر از تازیان نیست کس
-
یکی گفت نقاشی اهل روم
پسندیده شد در همه مرز و بوم
-
یکی گفت نشنیدی ای نقش بین
که افسانه شد در جهان نقش چین
-
ز رومی و چینی دران داوری
خلافی برآمد به فخر آوری
-
نمودند هر یک به گفتار خویش
نموداری از نقش پرگار خویش
-
بران شد سرانجام کار اتفاق
که سازند طاقی چو ابروی طاق
-
میان دو ابروی طاق بلند
حجابی فرود آورد نقشبند
-
بر این گوشه رومی کند دستکار
بر آن گوشه چینی نگارد نگار
-
نبینند پیرایش یکدیگر
مگر مدت دعوی آید به سر
-
چو زانکار گردند پرداخته
حجاب از میان گردد انداخته
-
ببینند کز هر دو پیکر کدام
نو آیین تر آید چو گردد تمام
-
نشستند صورتگران در نهفت
در آن جفته طاق چون طاق جفت
-
به کم مدت از کار پرداختند
میانبر ز پیکر برانداختند
-
یکی بود پیکر دو ارژنگ را
تفاوت نه هم نقش و هم رنگ را
-
عجب ماند ازان کار نظارگی
به عبرت فرو ماند یکبارگی
-
که چون کرده اند این دو صورت نگار
دو ارتنگ را بر یکی سان گزار
-
میان دو پرگار بنشست شاه
درین و در آن کرد نیکو نگاه
-
نه بشناخت از یکدگر بازشان
نه پی برد بر پرده رازشان
-
بسی راز از آن در نظر باز جست
نشد صورت حال بر وی درست
-
بلی در میانه یکی فرق بود
که این می پذیرفت و آن می نمود
-
چو فرزانه دید آن دو بتخانه را
بدیع آمد آن نقش فرزانه را
-
درستی طلب کد و چندان شتافت
کزان نقش سر رشته ای باز یافت
-
بفرمود تا درمیان تاختند
حجابی دگر در میان ساختند
-
چو آمد حجابی میان دو کاخ
یکی تنگدل شد یکی رو فراخ
-
رقمهای رومی نشد زاب و رنگ
برآیینه چینی افتاد زنگ
-
چو شد صفه چینیان بی نگار
شگفتی فرو ماند از آن شهریار
-
دگر ره حجاب از میان برکشید
همان پیکر اول آمد پدید
-
بدانست کان طاق افروخته
به صیقل رقم دارد اندوخته
-
در آنوقت کان شغل می ساختند
میانه حجابی برافراختند
-
به صورتگری بود رومی به پای
مصقل همی کرد چینی سرای
-
هر آن نقش کان صفه گیرنده شد
به افروزش این سو پذیرنده شد
-
بر آن رفت فتوی دران داوری
که هست از بصر هر دو را یاوری
-
نداند چو رومی کسی نقش بست
گه صقل چینی بود چیره دست
-
***
-
شنیدم که مانی به صورتگری
ز ری سوی چین شد به پیغمبری
-
ازو چینیان چون خبر یافتند
بران راه پیشینه بشتافتند
-
درفشنده حوضی ز بلور ناب
بران راه بستند چون حوض آب
-
گزارندگیهای کلک دبیر
برانگیخته موج ازان آبگیر
-
چو آبی که بادش کند بی قرار
شکن برشکن می دود برکنار
-
همان سبزه کو بر لب حوض رست
به سبزی بران حوض بستند چست
-
چو مانی رسید از بیابان دور
دلی داشت از تشنگی ناصبور
-
سوی حوض شد تشنه تشنه فراز
سر کوزه خشک بگشاد باز
-
چو زد کوزه در حوضه سنگ بست
سفالین بد آن کوزه حالی شکست
-
بدانست مانی که در راه او
بد آن حوضه چینیان چاه او
-
برآورد کلکی به آیین و زیب
رقم زد برآن حوض مانی فریب
-
نگارید ازان کلک فرمان پذیر
سگی مرده بر روی آن آبگیر
-
درو کرم جوشنده بیش از قیاس
کزو تشنه را در دل آمد هراس
-
بدان تا چو تشنه در آن حوض آب
سگی مرده بیند نیارد شتاب
-
چو در خاک چین این خبر گشت فاش
که مانی بران آب زد دور باش
-
ز بس جادوئیهای فرهنگ او
بدو بگرویدند و ارژنگ او
-
***
-
ببین تا دگر باره چون تاختم
سخن را کجا سر برافراختم
-
جهاندار با شاه چین چند روز
به رخشنده می بود رامش فروز
-
زمان تا زمان مهرشان می فزود
هم این را هم آن را جهان می ستود
-
بدو گفت روزی که دارم بسیچ
گرم پیش نارد فلک پای پیچ
-
که گردم سوی کشور خویش باز
ز چین سوی روم آورم ترکتاز
-
جوابش چنین داد خاقان چین
که ملک تو شد هفت کشور زمین
-
به اقبال هر جا که خواهی خرام
توئی قبله هر جا که سازی مقام
-
کجا موکب شه کند تاختن
ز ما بندگان بندگی ساختن
-
ز فرهنگ خاقان و بیداریش
عجب ماند شه در وفاداریش
-
به سالار چین هر زمان بزم شاه
فروزنده تر شد ز خورشید و ماه
-
کمر بست خاقان به فرمانبری
به گوش اندرون حلقه چاکری
-
به آیین خود نزل شه می رساند
بدان مهر خود را به مه می رساند
-
اگر چه ملک داشت بالاترش
زمان تا زمان گشت مولاترش
-
چو پایه دهد مرد را شهریار
نباید که برگیرد از خود شمار
-
به بالاترین پایه پستی کند
همان دعوی زیردستی کند
-
شه آن کرد با چینیان از شرف
که باران نیسان کند با صدف
-
ز پوشیدنیهای بغداد و روم
که بود آن گرامی در آن مرز و بوم
-
به شاهان چین دستگاهی نمود
که در قدرت هیچ شاهی نبود
-
ز بس خسروی خوان که در چین نهاد
ز پیشانی چینیان چین گشاد
-
به چین درنماند از خلایق کسی
که خزی نپوشید یا اطلسی
-
چو بنمود شاه از سر نیکوی
بدان تنگ چشمان فراخ ابروی
-
چو ابروی شه بود پیوندشان
به چشم و سر شاه سوگندشان
مناظره نقاشان رومی و چینی
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/مناظره-نقاشان-رومی-و-چینی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(44000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(44000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(44000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(44000 تومان)