نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم قسمت دوم
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/نشستن-بهرام-روز-چهارشنبه-در-گنبد-پیروزه-رنگ-و-افسانه-گفتن-دوم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (44000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (44000 تومان)

  1. زیور مه نثار گشته بر او

    مهر ماهان هزار گشته بر او

  2. گه گزیدش چو قند را مخمور

    گه مزیدش چو شهد را زنبور

  3. چونکه ماهان به ماه در پیچید

    ماه چهره ز شرم سر پیچید

  4. در برآورد لعبت چین را

    گل صد برگ و سرو سیمین را

  5. لب بران چشمه رحیق نهاد

    مهر یاقوت بر عقیق نهاد

  6. چون دران نور چشم و چشمه قند

    کرد نیکو نظر به چشم پسند

  7. دید عفریتی از دهن تا پای

    آفریده ز خشمهای خدای

  8. گاو میشی گراز دندانی

    کاژدها کس ندید چندانی

  9. ز اژدها در گذر که اهرمنی

    از زمین تا به آسمان دهنی

  10. چفته پشتی نغوذ بالله کوز

    چون کمانی که برکشند به توز

  11. پشت قوسی و روی خرچنگی

    بوی گندش هزار فرسنگی

  12. بینیی چون تنور خشت پزان

    دهنی چون لوید رنگرزان

  13. باز کرده لبی چو کام نهنگ

    در برآورده میهمان را تنگ

  14. بر سر و رویش آشکار و نهفت

    بوسه می داد و این سخن می گفت

  15. کای به چنگ من اوفتاده سرت

    وی به دندان من دریده برت

  16. چنگ در من زدی و دندان هم

    تا لبم بوسی و زنخدان هم

  17. چنگ و دندان نگر چو تیغ و سنان

    چنگ و دندان چنین بود نه چنان

  18. آن همه رغبتت چه بود نخست

    وین زمان رغبتت چرا شد سست

  19. لب همان لب شدست بوسه بخواه

    رخ همان رخ نظر مبند ز ماه

  20. باده از دست ساقیی مستان

    کاورد سیکیی به صد دستان

  21. خانه در کوچه ای مگیر به مزد

    که دران کوچه شحنه باشد دزد

  22. ای چان این چنین همی شاید

    تا کنم آنچه با تو می باید

  23. گر نسازم چنانکه درخور تست

    پس چنانم که دیده ای ز نخست

  24. هر دم آشوبی این چنین می کرد

    اشتلمهای آتشین می کرد

  25. چونکه ماهان بینوا گشته

    دید ماهی به اژدها گشته

  26. سیم ساقی شده گراز سمی

    گاو چشمی شده به گاو دمی

  27. زیر آن اژدهای همچون قیر

    می شد از زیرش آب معنی گیر

  28. نعره ای زد چو طفل زهره شکاف

    یا زنی طفلش اوفتاده ز ناف

  29. وان گراز سیه چو دیو سپید

    می زد از بوسه آتش اندر بید

  30. تا بدانگه که نور صبح دمید

    آمد آواز مرغ و دیو رمید

  31. پرده ظلمت از جهان برخاست

    وان خیالات از میان برخاست

  32. آن خزف گوهران لعل نمای

    همه رفتند و کس نماند به جای

  33. ماند ماهان فتاده بر در کاخ

    تا بدانگه که روز گشت فراخ

  34. چون ز ریحان روز تابنده

    شد دگر بار هوش یابنده

  35. دیده بگشاد دید جائی زشت

    دوزخی تافته به جای بهشت

  36. نالشی چند مانده نال شده

    خاک در دیده خیال شده

  37. زان بنا کاصل او خیالی بود

    طرفش آمد که طرفه حالی بود

  38. باغ را دید جمله خارستان

    صفه را صفری از بخارستان

  39. سرو و شمشادها همه خس و خار

    میوه ها مور و میوه داران مار

  40. سینه مرغ و پشت بزغاله

    همه مردارهای ده ساله

  41. نای و چنگ و رباب کارگران

    استخوانهای گور و جانوران

  42. وان تتق های گوهر آموده

    چرمهای دباغت آلوده

  43. حوضهای چو آب در دیده

    پارگینهای آب گندیده

  44. وانچه او خورده بود و باقی ماند

    وانچه از جرعه ریز ساقی ماند

  45. بود حاشا ز جنس راحتها

    همه پالایش جراحتها

  46. وانچه ریحان و راح بود همه

    ریزش مستراح بود همه

  47. بازماهان به کار خود درماند

    بر خود استغفراللهی برخواند

  48. پای آن نی که رهگذار شود

    روی آن نی که پایدار شود

  49. گفت با خویشتن عجب کاریست

    این چه پیوند و این چه پرگاریست

  50. دوش دیدن شکفته بستانی

    دیدن امروز محنتستانی

  51. گل نمودن به ما و خار چه بود

    حاصل باغ روزگار چه بود

  52. واگهی نه که هرچه ما داریم

    در نقاب مه اژدها داریم

  53. بینی ار پرده را براندازند

    کابلهان عشق باچه می بازند

  54. این رقمهای رومی و چینی

    زنگی زشت شد که می بینی

  55. پوستی برکشیده بر سر خون

    راح بیرون و مستراح درون

  56. گر ز گرمابه برکشند آن پوست

    گلخنی را کسی ندارد دوست

  57. بس مبصر که مار مهره خرید

    مهره پنداشت مار در سله دید

  58. بس مغفل در این خریطه خشک

    گره عود یافت نافه مشک

  59. چونکه ماهان ز چنگ بدخواهان

    رست چون من ز قصه ماهان

  60. نیت کار خیر پیش گرفت

    توبه ها کرد و نذرها پذرفت

  61. از دل پاک در خدای گریخت

    راه می رفت و خون ز رخ می ریخت

  62. تا به آبی رسید روشن و پاک

    شست خود را و رخ نهاد به خاک

  63. سجده کرد و زمین به خواری رفت

    با کس بیکسان به زاری گفت

  64. کای گشاینده کار من بگشای

    وی نماینده راه من بنمای

  65. تو گشائیم کار بسته و بس

    تو نمائیم ره نه دیگر کس

  66. نه مرا رهنمای تنهائی

    کیست کورا تو راه ننمائی

  67. ساعتی در خدای خود نالید

    روی در سجده گاه خود مالید

  68. چونکه سر برگفت در بر خویش

    دید شخصی به شکل و پیکر خویش

  69. سبز پوشی چو فصل نیسانی

    سرخ روئی چو صبح نورانی

  70. گفت کای خواجه کیستی به درست

    قیمتی گوهرا که گوهر تست

  71. گفت من خضرم ای خدای پرست

    آمدم تا ترا بگیرم دست

  72. نیت نیک تست کامد پیش

    می رساند ترا به خانه خویش

  73. دست خود را به من ده از سر پای

    دیده برهم ببند و باز گشای

  74. چونکه ماهان سلام خضر شنید

    تشنه بود آب زندگانی دید

  75. دست خود را سبک به دستش داد

    دیده در بست و در زمان بگشاد

  76. دید خود را دران سلامتگاه

    کاولش دیو برده بود ز راه

  77. باغ را درگشاد و کرد شتاب

    سوی مصر آمد از دیار خراب

  78. دید یاران خویش را خاموش

    هریک از سوگواری ازرق پوش

  79. هرچه ز آغاز دید تا فرجام

    گفت با دوستان خویش تمام

  80. با وی آن دوستان که خو کردند

    دید کازرق ز بهر او کردند

  81. با همه در موافقت کوشید

    ازرقی راست کرد و در پوشید

  82. رنگ ازرق برو قرار گرفت

    چون فلک رنگ روزگار گرفت

  83. ازرق آنست کاسمان بلند

    خوشتر از رنگ او نیافت پرند

  84. هر که همرنگ آسمان گردد

    آفتابش به قرص خوان گردد

  85. گل ازرق که آن حساب کند

    قرصه از قرص آفتاب کند

  86. هر سوئی کافتاب سر دارد

    گل ازرق در او نظر دارد

  87. لاجرم هر گلی که ازرق هست

    خواندش هندو آفتاب پرست

  88. قصه چون گفت ماه زیبا چهر

    در کنارش گرفت شاه به مهر

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (44000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (44000 تومان)