-
چون زمین از گلیم گرد آلود
سایه گل بر آفتاب اندود
-
شه درین خشت خانه خاکی
خشت نمناک شد ز غمناکی
-
راه می جست بر مصالح کار
تا ز گل چون برد درشتی خار
-
درجفای جهان نظاره کنان
مصلحت را به عدل چاره کنان
-
چون ز کار وزیرش آمد یاد
دست از اندیشه بر شقیقه نهاد
-
تا سحر گه نخفت ازان خجلی
دیده برهم نزد ز تنگ دلی
-
چون درین کوزه سفال سرشت
چشمه آفتاب ریحان کشت
-
شه چو باران رسیده ریحانی
کرد بر تشنگان گل افشانی
-
داد فرمان که تخت بار زنند
بر در بارگاه دار زنند
-
عام را بار داد و خود بنشست
خاصگاه ایستاده تیغ بدست
-
سربلندان ملک را بنشاند
عدل را ناقه بر بلندی راند
-
جمع کرد از خلایق انبوهی
برکشید از نظارگاه کوهی
-
آن جفا پیشه را که بود وزیر
پای تا سر کشیده در زنجیر
-
زنده بردار کرد و باک نبرد
تا چو دزدان به شرمساری مرد
-
گفت هر ک آن چنان سرافرازد
روزگارش چنین سراندازد
-
از خیانتگریست بدنامی
وز بدی هست بد سرانجامی
-
ظالمی کانچنان نماید شور
عادلانش چنین کنند به گور
-
تا نگوئی که عدل بی یار است
آسمان و زمین بدین کار است
-
هر که میخ و کدینه پیش نهاد
کنده بر دست و پای خویش نهاد
-
پس از این داوری نمای بزرگ
یاد کرد از سگ و شبانه و گرگ
-
و آن شبان را بخواند و شاهی داد
نیک بختی و نیک خواهی داد
-
سختی از کار مملکت برداشت
برکسی زوردست کس نگذاشت
-
تا نه بس دیر از چنان تدبیر
آهنش زر شد و پلاس حریر
-
لشگر و گنج شد بر او انبوه
این ز دریا گذشت و آن از کوه
-
***
-
***
-
***
-
چون به خاقان رسیده شد خبرش
باز پس شد نداد درد سرش
-
کس فرستاد و عذر خواست بسی
بر نزد بی رضای او نفسی
-
گفت کان کشتنی که شاهش کشت
آفتی بود فتنه را هم پشت
-
سوی ما نامه کرد و ما را خواند
فصلهائی به دلفریبی راند
-
تا بدان عشوه های طبع فریب
ازمن ساده طبع برد شکیب
-
گفت کان پر ز راست و ره خالی
کاین بخوانی شتاب کن حالی
-
شه ز مستی بدان نپردازد
کابی از دست بر رخ اندازد
-
من کمر بسته ام به دمسازی
از تو تیغ و ز من سراندازی
-
چون خبرهای شاه بشنیدم
کارها بر خلاف آن دیدم
-
شه به هنگام آشتی و نبرد
کارهائی کند که شاید کرد
-
من همان سفته گوش حلقه کشم
با خود از چین و با تو از حبشم
-
دخترم خود کنیز خانه تست
تاج من خاک آستانه تست
-
وانچه آن خائن خرابی خواه
به شکایت نبشته بود ز شاه
-
همه طومارها بهم در پیخت
داد تا پیک پیش خسرو ریخت
-
شه چو برخواند نامهای وزیر
تیز شد چون قلم به دست دبیر
-
بر هلاکش سپاسداری کرد
کار ازان پس به استواری کرد
-
پیکر عدل چون به دیده شاه
عبرت انگیخت از سپید و سیاه
-
شاه کرد از جمال منظر او
هفت پیکر فدای پیکر او
-
بیخ دیگر خیالها برکند
دل درو بست و شد بدو خرسند
کشتن بهرام وزیر ظالم را
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/کشتن-بهرام-وزیر-ظالم-را
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)