-
اندر سموم طیبت باد بهار نیست
آن نکهت خوش از نفس خرم صباست
-
آن را که دیبه هنر و علم در بر است
فرش سرای او چه غم ارزانکه بوریاست
-
آزاده کس نگفت ترا تا که خاطرت
گاهی اسیر آز و گهی بسته هواست
-
مزدور دیو و هیمه کش او شدیم از آن
کاین سفله تن گرسنه و در فکرت غذاست
-
تو دیو بین که پیش رو راه آدمی است
تو آدمی نگر که چو دستیش رهنماست
-
بیگانه دزد را بکمین میتوان گرفت
نتوان رهید ز آفت دزدی که آشناست
-
بشناس فرق دوست ز دشمن بچشم عقل
مفتون مشو که در پس هر چهره چهره هاست
-
جمشید ساخت جام جهان بین از آنسبب
کآگه نبود ازین که جهان جام خودنماست
-
زنگارهاست در دل آلودگان دهر
هر پاک جامه را نتوان گفت پارساست
-
ایدل غرور و حرص زبونی و سفلگی است
ای دیده راه دیو ز راه خدا جداست
-
گر فکر برتری کنی و بر پری بشوق
بینی که در کجائی و اندر سرت چهاست
-
جان شاخه ایست میوه آن علم و فضل و رای
در شاخه ای نگر که چه خوشرنگ میوه هاست
-
ای شاخ تازه رس که بگلشن دمیده ای
آن گلبنی که گل ندهد کمتر از گیاست
-
اعمی است گر بدیده معنیش بنگری
آن کو خطا نمود و ندانست کان خطاست
-
زان گنج شایگان که بکنج قناعت است
مور ضعیف گر چو سلیمان شود رواست
-
دهقان توئی بمزرع ملک وجود خویش
کار تو همچو غله و ایام آسیاست
-
سر بی چراغ عقل گرفتار تیرگی است
تن بی وجود روح پراکنده چون هباست
-
همنیروی چنار نگشته است شاخکی
کز هر نسیم بیدصفت قامتش دوتاست
-
گر پند تلخ میدهمت ترشرو مباش
تلخی بیاد آر که خاصیت دواست
-
در پیش پای بنگر و آنگه گذار پای
در راه چاه و چشم تو همواره در قفاست
-
چون روشنی رسد ز چراغی که مرده است
چون درد به شود ز طبیبی که مبتلاست
-
گندم نکاشتیم گه کشت زان سبب
ما را بجای آرد در انبار لوبیاست
-
در آسمان علم عمل برترین پراست
در کشور وجود هنر بهترین غناست
-
میجوی گرچه عزم تو ز اندیشه برتر است
میپوی گرچه راه تو در کام اژدهاست
-
در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست
در موجهای بحر سعادت سفینه هاست
-
قصر رفیع معرفت و کاخ مردمی
در خاکدان پست جهان برترین بناست
-
عاقل کسیکه رنجبر دشت آرزو است
خرم کسیکه درده امید روستاست
-
بازارگان شدستی و کالات هیچ نیست
در حیرتم که نام تو بازارگان چراست
-
با دانش است فخر نه با ثروت و عقار
تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست
-
زاشوبهای سیل و ز فریادهای موج
نندیشد ای فقیه هر آنکس که ناخداست
-
دیوانگی است قصه تقدیر و بخت نیست
از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست
-
آن سفله ای که مفتی و قاضی است نام او
تا پود و تار جامه اش از رشوه و رباست
-
گر درهمی دهند بهشتی طمع کنند
کو آنچنان عبادت و زهدی که بیریاست
-
جانرا هر آنکه معرفت آموخت مردم است
دل را هر آنکه نیک نگهداشت پادشاست
-
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست
وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست
-
فرخنده طائری که بدین بال و پر پرد
همدوش مرغ دولت و همعرصه هماست
-
وقت گذشته را نتوانی خرید باز
مفروش خیره کاین گهر پاک بی بهاست
-
گر زنده ای و مرده نه ای کار جان گزین
تن پروری چه سود چو جان تو ناشتاست
-
تو مردمی و دولت مردم فضیلت است
تنها وظیفه تو همی نیست خواب و خاست
-
زان راه باز گرد که از رهروان تهی است
زان آدمی بترس که با دیو آشناست
-
سالک نخواسته است ز گمگشته رهبری
عاقل نکرده است ز دیوانه بازخواست
-
چون معدنست علم و در آن روح کارگر
پیوند علم و جان سخن کاه و کهرباست
-
خوشتر شوی بفضل زلعلی که در زمی است
برتر پری بعلم ز مرغی که در هواست
-
گر لاغری تو جرم شبان تو نیست هیچ
زیرا که وقت خواب تو در موسم چراست
-
دانی ملخ چه گفت چو سرما و برف دید
تا گرم جست و خیز شدم نوبت شتاست
-
جان را بلند دار که این است برتری
پستی نه از زمین و بلندی نه از سماست
اندر سموم طیبت باد بهار نیست
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/اندر-سموم-طیبت-باد-بهار-نیست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23000 تومان)