-
-
گنجشک خرد گفت سحر با کبوتری
کآخر تو هم برون کن ازین آشیان سری
-
سحرگاه، جوجه گنجشک به کبوتری گفت: آخر تو هم سرت را از این لانهات بیرون بیاور!
-
-
-
آفاق روشن است چه خسبی به تیرگی
روزی بپر ببین چمن و جوئی و جری
-
دنیا روشن و پرنور است. برای چه در تاریکی میخوابی؟ یک روز پرواز کن و چمن و جوی و شکاف زمین را تماشا کن.
-
-
-
در طرف بوستان دهن خشک تازه کن
گاهی ز آب سرد و گه از میوه تری
-
در کنار بوستان،گاهی با آب خنک و گاهی با میوهی تازهای، گلوی خشکت را تر کن
-
-
-
بنگر من از خوشی چه نکو روی و فربهم
ننگست چون تو مرغک مسکین لاغری
-
به من نگاه کن و ببین که چقدر زیبا و چاق هستم! خجالت آور است که پرندهای مثل تو اینچنین ضعیف و لاغر باشد.
-
-
-
گفتا حدیث مهر بیاموزدت جهان
روزی تو هم شوی چو من ای دوست مادری
-
کبوتر پاسخ داد: روزگار داستان محبت را به تو هم یاد خواهد داد. ای دوست! تو هم یک روز مثل من مادر میشوی
-
-
-
گرد تو چون که پر شود از کودکان خرد
جز کار مادران نکنی کار دیگری
-
هنگامی که دور و بر تو پر از کودکان خردسال میشود، تو هم بجز کار مادری، کار دیگری نخواهی کرد.
-
-
-
روزی که رسم و راه پرستاریم نبود
میدوختم به سان تو چشمی به منظری
-
من هم آن موقعی که وظیفهی پرستاری بر دوشم نبود، همانند تو به چشماندازها نگاه میکردم.
-
-
-
گیرم که رفته ایم از اینجا به گلشنی
با هم نشسته ایم به شاخ صنوبری
-
فرض کنیم که از اینجا به گلزاری رفتهایم و در کنار هم روی شاخه صنوبری نشستهایم.
-
-
-
تا لحظهایست، تا که دمیدست نوگلی
تا ساعتیست، تا که شکفته است عبهری
-
تنها برای لحظهای این موضوعیت دارد که گلی تازه روئیده است. تنها برای ساعتی این موضوعیت دارد که نرگسی شکوفا شده است.
-
-
-
در پرده قصه ایست که روزی شود شبی
در کار نکته ایست که شب گردد اختری
-
در این موضوع رازی نهفته است که روز به شب میرسد. در کار جهان که شب هنگام ستاره بیرون میآید، نکتهای وجود دارد.
-
-
-
خوشبخت طایری که نگهبان مرغکیست
سرسبز شاخکی که بچینند از آن بری
-
پرندهای که از جوجهای نگهبانی میکند، چه خوشبخت است! شاخهای که از آن میوهای میچینند، چقدر خرم است!
-
-
-
فریاد شوق و بازی اطفال دلکش است
وانگه به بام لانه خرد محقری
-
و آن زمان روی بام لانه کوچک فقیرانه، سر و صدای شادی و بازی کودکان دلپذیر است.
-
-
-
هر چند آشیانه گلین است و من ضعیف
باور نمیکنم چو خود اکنون توانگری
-
اگرچه خانه از گِل ساخته شده است و من ضعیف هستم ولی فکر نمیکنم که کسی به ثروتمندی من در جهان وجود داشته باشد.
-
-
-
ترسم که گر روم برد این گنجها کسی
ترسم در آشیانه فتد ناگه آذری
-
میترسم که اگر از لانه بیرون بروم، کسی این گنجهای من را (کودکانم را) بدزدد. میترسم که ناگهان آشیانه آتش بگیرد.
-
-
-
از سینه ام اگر چه ز بس رنج پوست ریخت
ناچار رنجهای مرا هست کیفری
-
اگرچه در اثر سختیها پرهای سینهام ریختهاند؛ لابد من نتیجه (پاداش) رنجهایی که تحمل کردهام را خواهم دید.
-
-
-
شیرین نشد چو زحمت مادر وظیفه ای
فرخنده تر ندیدم ازین هیچ دفتری
-
هیچ کار و وظیفهای به اندازه زحمت مادری شیرین نیست. مبارکتر ازاین کار، چیز دیگری سراغ ندارم.
-
-
-
پرواز بعد ازین هوس مرغکان ماست
ما را بتن نماند ز سعی و عمل پری
-
از حالا به بعد، پرواز کردن هوس جوجههای ما است. در اثر کار و تلاشی که انجام دادهایم، دیگر پری بر تن ما باقی نمانده است که بخواهیم با آن پرواز کنیم.
-
حدیث مهر
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/حدیث-مهر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)
کبوتر برای نگهداری و مواظبت از جوجههایش از لانه خارج نمیشود. پیش از بدنیا آمدن جوجهها، کبوتر تنها با گشت و گذار و نگاه کردن به مناظر زیبا، از زندگی خود لذت میبرده است؛ اما پس از آنکه فرزندان او به دنیا آمدند، عهدهدار وظیفه مهمی میشود که همان نگهبانی و نگهداری از فرزندان خردسال خود است. از این پس، لذت بردن از مناظر، جای خود را به لذت بردن از بازی کودکان میدهد. برای مادر، شیرینترین صدا، صدای کودکان خود است. اگرچه با بدنیا آمدن فرزندان، مادر خود را از بسیاری از مواهب زندگی محروم میکند ولی مهر مادری چنان قوی است که تحمل رنجهای مادری، به شیرینترین تجربه او تبدیل میشود.
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)
