-
مرغی بباغ رفت و یکی میوه کند و خورد
ناگه ز دست چرخ بپایش رسید سنگ
-
خونین به لانه آمد و سر زیر پر کشید
غلتید چون کبوتر با باز کرده جنگ
-
بگریست مرغ خرد که برخیز و سرخ کن
مانند بال خویش مرا نیز بال و چنگ
-
نالید و گفت خون دلست این نه رنگ و زیب
صیاد روزگار بمن عرصه کرد تنگ
-
آخر تو هم ز لانه پی دانه بر پری
از خون پر تو نیز بدینسان کنند رنگ
-
در سبزه گر روی کندت دست جور پر
بر بام گر شوی کندت سنگ فتنه لنگ
-
آهسته میوه ای بکن از شاخی و برو
در باغ و مرغزار مکن هیچگه درنگ
-
میدان سعی و کار شمار است بعد ازین
ما رفتگان نبوت خود تاختیم خنگ
خون دل
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/خون
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
