شکایت پیرزن
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/شکایت-پیرزن

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (8000 تومان)

  1. روز شکار پیرزنی با قباد گفت

    کاز آتش فساد تو جز دود و آه نیست

    یک روز هنگام شکار، پیرزنی به قباد (یکی از پادشاهان ساسانی) گفت که فساد تو همانند آتشی است که حاصل آن چیزی بجز غم و حسرت نیست

  2. روزی بیا به کلبه ما از ره شکار

    تحقیق حال گوشه نشینان گناه نیست

    یک روز در راه شکار به کلبه ما بیا. پرس و جو کردن احوال افراد گوشه نشین، کاری ناپسند نیست.

  3. هنگام چاشت سفره بی نان ما ببین

    تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست

    موقع خوردن غذای نیمروز، بیا و سفره خالی ما را نگاه کن تا ببینی که هیچ اثری از رفاه در سفره‌ی ما نیست (بدانی که آبرو از رفاه و ثروت بدست نمی آید)

  4. دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد

    دیگر به کشور تو امان و پناه نیست

    دزد لحاف من را برد و چوپان، گاو (من را که برای چرا برده بود) به من بازنگرداند. در کشور تو دیگر امنیت و تکیه گاهی وجود ندارد.

  5. از تشنگی کدوبنم امسال خشک شد

    آب قنات بردی و آبی بچاه نیست

    به خاطر بی آبی، امسال ریشه کدوهایم خشکیدند. تو آب قنات را از ما گرفتی و دیگر آبی در چاه نیست.

  6. سنگینی خراج بما عرصه تنگ کرد

    گندم تراست حاصل ما غیر کاه نیست

    سنگینی خراج  و مالیات، روزگار ما را دشوار کرد. گندم برای تو است ولی دستاورد ما چیزی بجز کاه نیست.

  7. در دامن تو دیده جز آلودگی ندید

    بر عیبهای روشن خویشت نگاه نیست

    وقتی به تو نگاه می‌کنم، چیزی جز ناپاکی و بدکاری نمی‌بینم.، ولی تو نگاهی به عیب های آشکار خودت نمی اندازی.

  8. حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است

    کار تباه کردی و گفتی تباه نیست

    قضاوت اشتباه کردی و گفتی که درست است. کار کردی و گفتی که نیست.

  9. صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت

    جز سفله و بخیل درین بارگاه نیست

    در درگاه تو، صد ستم از سگ و دربان تو دیدم. در بارگاه تو کسی به غیر از افراد پست و فرومایه و تنگ نظر، وجود ندارد.

  10. ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهی

    یغماگر است چون تو کسی پادشاه نیست

    از ستم و ظلم تو هر خانه و روستایی خراب گردید. کسی که مثل تو باشد پادشاه نیست بلکه غارتگر به حساب می آید.

  11. مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز

    از بهر مرده حاجت تخت و کلاه نیست

    زمانی که شکار حرص و طمع خود (که مانند گرگ است) شدی، دیگر مرده ای. انسان مرده دیگر نیازی به تخت و تاج ندارد.

  12. یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی

    یک مرد رزمجوی ترا در سپاه نیست

    دشمنی ، برایت یک دوست باقی نگذاشته است. یک سرباز رزمنده در سپاه تو وجود ندارد.

  13. جمعی سیاهروز سیهکاری تواند

    باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست

    گروهی روزگارشان از دست سیاهکاری های تو تباه شده است. خیال نکن که  سیاهروزی تو هم فرا نخواهد رسید. 

  14. مزدور خفته را ندهد مزد هیچکس

    میدان همت است جهان خوابگاه نیست

    کسی به کارگری که خوابیده باشد، دستمزدی نمی دهد. دنیا مکان سعی و تلاش است. جای خوابیدن نیست

  15. تقویم عمر ماست جهان هر چه میکنیم

    بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست

    هرکاری که انجام می دهیم، در تقویم عمر ما ثبت می شود. هیچ کاری نیست که انجام دهیم و در این دفتر قدیمی (حاوی سال و ماه) ثبت نشود.

  16. سختی کشی ز دهر چو سختی دهی بخلق

    در کیفر فلک غلط و اشتباه نیست

    اگر به مردم سختی بدهی، خودت هم از دست روزگار سختی می بینی. در مجازات روزگار، هیچ اشتباهی رخ نمی دهد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (8000 تومان)
شکایت پیرزن