-
-
روز شکار پیرزنی با قباد گفت
کاز آتش فساد تو جز دود و آه نیست
-
یک روز هنگام شکار، پیرزنی به قباد (یکی از پادشاهان ساسانی) گفت که فساد تو همانند آتشی است که حاصل آن چیزی بجز غم و حسرت نیست
-
-
-
روزی بیا به کلبه ما از ره شکار
تحقیق حال گوشه نشینان گناه نیست
-
یک روز در راه شکار به کلبه ما بیا. پرس و جو کردن احوال افراد گوشه نشین، کاری ناپسند نیست.
-
-
-
هنگام چاشت سفره بی نان ما ببین
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست
-
موقع خوردن غذای نیمروز، بیا و سفره خالی ما را نگاه کن تا ببینی که هیچ اثری از رفاه در سفرهی ما نیست (بدانی که آبرو از رفاه و ثروت بدست نمی آید)
-
-
-
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو امان و پناه نیست
-
دزد لحاف من را برد و چوپان، گاو (من را که برای چرا برده بود) به من بازنگرداند. در کشور تو دیگر امنیت و تکیه گاهی وجود ندارد.
-
-
-
از تشنگی کدوبنم امسال خشک شد
آب قنات بردی و آبی بچاه نیست
-
به خاطر بی آبی، امسال ریشه کدوهایم خشکیدند. تو آب قنات را از ما گرفتی و دیگر آبی در چاه نیست.
-
-
-
سنگینی خراج بما عرصه تنگ کرد
گندم تراست حاصل ما غیر کاه نیست
-
سنگینی خراج و مالیات، روزگار ما را دشوار کرد. گندم برای تو است ولی دستاورد ما چیزی بجز کاه نیست.
-
-
-
در دامن تو دیده جز آلودگی ندید
بر عیبهای روشن خویشت نگاه نیست
-
وقتی به تو نگاه میکنم، چیزی جز ناپاکی و بدکاری نمیبینم.، ولی تو نگاهی به عیب های آشکار خودت نمی اندازی.
-
-
-
حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست
-
قضاوت اشتباه کردی و گفتی که درست است. کار کردی و گفتی که نیست.
-
-
-
صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت
جز سفله و بخیل درین بارگاه نیست
-
در درگاه تو، صد ستم از سگ و دربان تو دیدم. در بارگاه تو کسی به غیر از افراد پست و فرومایه و تنگ نظر، وجود ندارد.
-
-
-
ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی پادشاه نیست
-
از ستم و ظلم تو هر خانه و روستایی خراب گردید. کسی که مثل تو باشد پادشاه نیست بلکه غارتگر به حساب می آید.
-
-
-
مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز
از بهر مرده حاجت تخت و کلاه نیست
-
زمانی که شکار حرص و طمع خود (که مانند گرگ است) شدی، دیگر مرده ای. انسان مرده دیگر نیازی به تخت و تاج ندارد.
-
-
-
یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی
یک مرد رزمجوی ترا در سپاه نیست
-
دشمنی ، برایت یک دوست باقی نگذاشته است. یک سرباز رزمنده در سپاه تو وجود ندارد.
-
-
-
جمعی سیاهروز سیهکاری تواند
باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست
-
گروهی روزگارشان از دست سیاهکاری های تو تباه شده است. خیال نکن که سیاهروزی تو هم فرا نخواهد رسید.
-
-
-
مزدور خفته را ندهد مزد هیچکس
میدان همت است جهان خوابگاه نیست
-
کسی به کارگری که خوابیده باشد، دستمزدی نمی دهد. دنیا مکان سعی و تلاش است. جای خوابیدن نیست
-
-
-
تقویم عمر ماست جهان هر چه میکنیم
بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست
-
هرکاری که انجام می دهیم، در تقویم عمر ما ثبت می شود. هیچ کاری نیست که انجام دهیم و در این دفتر قدیمی (حاوی سال و ماه) ثبت نشود.
-
-
-
سختی کشی ز دهر چو سختی دهی بخلق
در کیفر فلک غلط و اشتباه نیست
-
اگر به مردم سختی بدهی، خودت هم از دست روزگار سختی می بینی. در مجازات روزگار، هیچ اشتباهی رخ نمی دهد.
-
شکایت پیرزن
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/شکایت-پیرزن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
