-
گرفتم زلف سنبل را در آغوش
فضای لانه را کردم فراموش
-
سخن ها با صبا و ژاله گفتم
حکایت ها ز سرو و لاله گفتم
-
زمردگون شده هم جوی و هم جر
فراوان است آب و میوه تر
-
ریاحین در گلستان میهمانند
بکوه و دشت مرغان نغمه خوانند
-
صلا زن همچو مرغان سحرگاه
که صبح زندگی شام است ناگاه
-
بگفت ایدوست ما را بیم جان است
کجا آسایش آزادگان است
-
تو سرمستی و ما صید پریشان
تو آزادی و ما در بند فرمان
-
فراخ این باغ و گل خوش آب و رنگست
گرفتاریم و بر ما عرصه تنگست
-
تو جز در بوستان جولان نکردی
نظر چون من بدین زندان نکردی
-
اثرهای غم و شادی یکی نیست
گرفتاری و آزادی یکی نیست
-
چه راحت بود در بی خانمانی
چه دارو داشت درد ناتوانی
-
کی این روز سیه گردد دگرگون
چه تدبیرم برد زین حبس بیرون
-
مرا جز اشک حسرت ژاله ای نیست
بجز خونابه دل لاله ای نیست
-
چه سود از جستن و گردن کشیدن
چمن را از شکاف و رخنه دیدن
-
کجا خواهم نهادن زین قفس پای
چه خواهم دید زین حصن غم افزای
-
چه خواهم خورد غیر از دانه دام
چه خواهم بود جز تیره سرانجام
-
چه خواهم داشت غیر از ناله و آه
چه خواهم کرد با این عمر کوتاه
-
چه خواهم خواند غیر از نغمه غم
چه خواهم گفت با مهتاب و شبنم
-
چه گرد آورده ام جز محنت و درد
چه خواهم برد زی یاران ره آورد
-
در و بام قفس بام و درم شد
پرم کندند و عریانی پرم شد
-
اگر در طرف گلشن میهمانی است
برای طائران بوستانی است
-
کسی کاین خانه را بنیاد بنهاد
مرا بست و شما را کرد آزاد
-
ترا بگشود پا و با همان دست
پر و بال مرا پیچاند و بشکست
-
ترا هم نعمت و هم ناز دادند
مرا سوی قفس پرواز دادند
-
شنیدم بود در دامان راغی
کهن برزیگری را تازه باغی
-
بپاکی چون بساط پاک بازان
به جانبخشی چو مهر دلنوازان
-
بچشمه ماهیان سرمست بازی
بسبزه طائران در نغمه سازی
-
صفیر قمری و بانگ شباویز
زمانی دلکش و گاهی غم انگیز
-
بتاکستان شده گنجشک خرسند
ز شیرین خوشه خورده دانه ای چند
-
شده هر گوشه اش نظاره گاهی
ز هر سنگیش روئیده گیاهی
-
جداگانه بهر سو رنگ و تابی
بهر کنجی مهی یا آفتابی
-
یکی پاکیزه رودی از بیابان
روان گشته بدامان گلستان
-
فروزنده چنان کز چرخ انجم
گریزنده چنان کز دیو مردم
-
چو جان ز آلودگیها پاک گشته
به آن پاکی ندیم خاک گشته
-
شتابنده چو ایام جوانی
جوانی بخش هستی رایگانی
-
رونده روز و شب اما نه اش جای
دونده همچنان اما نه اش پای
-
چو چشم پاسبان بیخواب مانده
چو گیسوی بتان در تاب مانده
-
جهنده همچو برق اما نه آتش
خروشنده چو رعد اما نه سرکش
-
ز کوه آورده در دامن بسی سنگ
چو یاقوت و زمرد گونه گون رنگ
-
بهاری ابر گوهر دانه میکرد
صبا گیسوی سنبل شانه میکرد
-
نموده غنچه گل خنده آهنگ
که در گلشن نشاید بود دلتنگ
-
گرفته تنگ خیری نسترن را
که یکدل میتوان کردن دو تن را
-
بیکسو ارغوان افروخته روی
ز ژاله بسته مروارید بر موی
-
شکفته یاسمین از طیب اسحار
نهفته غنچه زیر برگ رخسار
-
همه رنگ و صفا و جلوه و بوی
همه پاکیزه و شاداب نیکوی
-
سحرگاهی در آن فرخنده گلزار
شد از شوریدگی مرغی گرفتار
-
دلش چون حبسگاهش غمگن و تنگ
غم انگیزش نوا و سوگ آهنگ
-
بزندان حوادث هفته ها ماند
ز فصل بینوائی نکته ها خواند
-
قفس آرامگاهی تیره روزی
به آه آتشین کاشانه سوزی
-
پرش پژمرده از خونابه خوردن
تنش مسکین ز رنج دام بردن
-
نه هیچش الفتی با دانه و آب
نه هیچش انس با آسایش و خواب
-
که اندر بند بگرفتست آرام
کدامین عاقل آسوده است در دام
-
گران آید به کبکان و هزاران
گرفتاری بهنگام بهاران
-
بر او خندید مرغ صبحگاهی
که تا کی رخ نهفتن در سیاهی
-
من ای شوریده گشتم هر چمن را
شنیدم قصه هر انجمن را
صید پریشان
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/صید-پریشان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27500 تومان)