-
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
وی داده باد حادثه بر بادت
-
در دام روزگار چرا چونان
شد پایبند خاطر آزادت
-
تنها نه خفتن است و تن آسانی
مقصود ز آفرینش و ایجادت
-
نفس تو گمره است و همی ترسم
گمره شوی چو او کند ارشادت
-
دل خسرو تن است چو ویران شد
ویرانه ای چسان کند آبادت
-
غافل بزیر گنبد فیروزه
بگذشت سال عمر ز هفتادت
-
بس روزگار رفت به پیروزی
با تیرماه و بهمن و خردادت
-
هر هفته و مهی که به پیش آمد
بر پیشباز مرگ فرستادت
-
داری سفر به پیش و همی بینم
بی رهنما و راحله و زادت
-
کرد آرزو پرستی و خود بینی
بیگانه از خدای چو شدادت
-
تا از جهان سفله نه ای فارغ
هرگز نخواند اهل خرد رادت
-
این کور دل عجوزه بی شفقت
چون طعمه بهر گرگ اجل زادت
-
روزیت دوست گشت و شبی دشمن
گاهی نژند کرد و گهی شادت
-
ای بس ره امید که بربستت
ای بس در فریب که بگشادت
-
هستی تو چون کبوتر کی مسکین
بازی چنین قوی شده صیادت
-
پروین نهفته دیویت آموزد
دیو زمانه گر شود استادت
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/کنده-سیل-فتنه-بنیادت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
