-
ای جسم سیاه مومیائی
کو آنهمه عجب و خودنمائی
-
با حال سکوت و بهت چونی
در عالم انزوا چرائی
-
آژنگ ز رخ نمیکنی دور
ز ابروی گره نمیگشائی
-
معلوم نشد به فکر و پرسش
این راز که شاه یا گدائی
-
گر گمره و آزمند بودی
امروز چه شد که پارسائی
-
وقتی ز غرور و شوق و شادی
پا بر سر چرخ می نهادی
با ما و نه در میان مائی
-
بودی چو پرندگان سبکروح
در گلشن و کوهسار و وادی
-
آن روز چه رسم و راه بودت
امروز نه سفله ای نه رادی
-
پیکان قضا بسر خلیدت
چون شد که ز پا نیوفتادی
-
صد قرن گذشته و تو تنها
در گوشه دخمه ایستادی
-
کردی ز کدام جام می نوش
کاین گونه شدی نژند و مدهوش
گوئی که ز سنگ خاره زادی
-
بر رهگذر که دوختی چشم
ایام ترا چه گفت در گوش
-
بند تو که بر گشود از پای
بار تو که برگرفت از دوش
-
در عالم نیستی چه دیدی
کاینسان متحیری و خاموش
-
دست چه کسی بدست بودت
از بهر که باز کردی آغوش
-
شاید که سمند مهر راندی
نانی بگرسنه ای رساندی
دیری است که گشته ای فراموش
-
آفت زده حوادثی را
از ورطه عجز وارهاندی
-
از دامن غرقه ای گرفتی
تا دامن ساحلش کشاندی
-
هر قصه که گفتنی است گفتی
هر نامه که خواندنیست خواندی
-
پهلوی شکستگان نشستی
از پای فتاده را نشاندی
-
گوئی بتو داده اند سوگند
کاین راز نهان کنی به لبخند
فرجام چرا ز کار ماندی
-
این دست که گشته است پر چین
بودست چو شاخه ای برومند
-
کدرست هزار مشکل آسان
بستست هزار عهد و پیوند
-
بنموده به گمرهی ره راست
بگشوده ز پای بنده ای بند
-
شاید که به بزمگاه فرعون
بگرفته و داده ساغری چند
-
زان دم که تو خفته ای درین غار
گردنده سپهر گشته بسیار
کو دولت آن جهان خداوند
-
بس پاک دلان و نیک کاران
آلوده شدند و زشت کردار
-
بس جنگ به آشتی بدل شد
بس آینه را گرفت زنگار
-
بس زنگ که پاک شد به صیقل
بس آینه را گرفت زنگار
-
بس باز و تذرو را تبه کرد
شاهین عدم بچنگ و منقار
-
ای مرده و کرده زندگانی
ای زنده مرده هیچ دانی
ای یار سخن بگوی با یار
-
بس پادشهان و سرافرازان
بردند بخاک حکمرانی
-
بس رمز ز دفتر سلیمان
خواندند به دیو رایگانی
-
بگذشت چه قرنها چه ایام
گه باغم و گه بشادمانی
-
بس کاخ بلند پایه شد پست
اما تو بجای همچنانی
-
شداد نماند در شماری
با کار قضا نکرد کاری
بر قلعه مرگ مرزبانی
-
نمرود و بلند برج بابل
شد خاک و برفت با غباری
-
مانا که ترا دلی پریشان
در سینه تپیده روزگاری
-
در راه تو اوفتاده سنگی
در پای تو در شکسته خاری
-
دزدیده بچهره سیاهت
غلتیده سرشک انتظاری
-
شاید که ترا بروی زانو
جا داشته کودکی سخنگو
در رهگذر عزیز یاری
-
روزیش کشیده ای بدامن
گاهیش نشانده ای به پهلو
-
گه گریه و گاه خنده کرده
بوسیده گهت و سر گهی رو
-
یکبار نهاده دل به بازی
یک لحظه ترا گرفته بازو
-
گامی زده با تو کودکانه
پرسیده ز شهر و برج و بارو
-
گرد از رخ جان پاک رفتی
وین نکته ز غافلان نهفتی
در پای تو هیچ مانده نیرو
-
اندرز گذشتگان شنیدی
حرفی ز گذشته ها نگفتی
-
از فتنه و گیر و دار طاقی
با عبرت و بمی و بهت جفتی
-
داد و ستد زمانه چون بود
ای دوست چه دادی و گرفتی
-
اینجا اثری ز رفتگان نیست
چون شد که تو ماندی و نرفتی
-
چشم تو نگاه کرد و خفتی
یاد یاران
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/یاد-یاران
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(25500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(25500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(25500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(25500 تومان)