-
آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب ست
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب ست
-
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب ست
-
آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب ست
-
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب ست
-
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از ناله مرغان چمن در طرب ست
-
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب ست
-
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازه پای طلب ست
-
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم می کشد و درد فراقش سبب ست
-
سخن خویش به بیگانه نمی یارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب ست
-
لیکن این حال محالست که پنهان ماند
تو زره می دری و پرده سعدی قصب ست
آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب ست
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/آن-نه-زلفست-و-بناگوش-که-روزست-و-شب-ست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
نوروز
- نوروز
- روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.