-
آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می برد
ترک از خراسان آمدست از پارس یغما می برد
-
شیراز مشکین می کند چون ناف آهوی ختن
گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا می برد
-
من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان
کان چشم خواب آلوده خواب از دیده ما می برد
-
برتاس در بر می کنم یک لحظه بی اندام او
چون خارپشتم گوییا سوزن در اعضا می برد
-
بسیار می گفتم که دل با کس نپیوندم ولی
دیدار خوبان اختیار از دست دانا می برد
-
دل برد و تن درداده ام ور می کشد استاده ام
کآخر نداند بیش از این یا می کشد یا می برد
-
چون حلقه در گوشم کند هر روز لطفش وعده ای
دیگر چو شب نزدیک شد چون زلف در پا می برد
-
حاجت به ترکی نیستش تا در کمند آرد دلی
من خود به رغبت در کمند افتاده ام تا می برد
-
هر کو نصیحت می کند در روزگار حسن او
دیوانگان عشق را دیگر به سودا می برد
-
وصفش نداند کرد کس دریای شیرینست و بس
سعدی که شوخی می کند گوهر به دریا می برد
آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می برد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/آن-کیست-کاندر-رفتنش-صبر-از-دل-ما-می-برد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
نوروز
- نوروز
- روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.