-
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
-
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
-
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود
-
شرط وفاست آن که چو شمشیر برکشد
یار عزیز جان عزیزش سپر بود
-
یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود
-
گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی
در پای دوست هر چه کنی مختصر بود
-
ما سر نهاده ایم تو دانی و تیغ و تاج
تیغی که ماه روی زند تاج سر بود
-
مشتاق را که سر برود در وفای یار
آن روز روز دولت و روز ظفر بود
-
ما ترک جان از اول این کار گفته ایم
آن را که جان عزیز بود در خطر بود
-
آن کز بلا بترسد و از قتل غم خورد
او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود
-
با نیم پختگان نتوان گفت سوز عشق
خام از عذاب سوختگان بی خبر بود
-
جانا دل شکسته سعدی نگاه دار
دانی که آه سوختگان را اثر بود
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/از-دست-دوست-هر-چه-ستانی-شکر-بود
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)