-
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد
-
امروز یقین شد که تو محبوب خدایی
کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد
-
مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری
هرگز نشنیدم که کسی صبر ز جان کرد
-
تا کوه گرفتم ز فراقت مژه ای آب
چندان بچکانید که بر سنگ نشان کرد
-
زنهار که از دمدمه کوس رحیلت
چون رایت منصور چه دل ها خفقان کرد
-
باران به بساط اول این سال ببارید
ابر این همه تأخیر که کرد از پی آن کرد
-
تا در نظرت باد صبا عذر بخواهد
هر جور که بر طرف چمن باد خزان کرد
-
گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت
سلطان صبا پرزر مصریش دهان کرد
-
از دامن که تا به در شهر بساطی
از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد
-
شاید که زمین حله بپوشد که چو سعدی
پیرانه سرش دولت روی تو جوان کرد
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/انصاف-نبود-آن-رخ-دلبند-نهان-کرد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)