-
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی شود ما را
-
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
-
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
-
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
-
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
-
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
-
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
-
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
-
گرفتم آتش پنهان خبر نمی داری
نگاه می نکنی آب چشم پیدا را
-
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
-
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/اگر-تو-فارغی-از-حال-دوستان-یارا
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)