-
اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
-
چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت
اگر در بوستان سروی سخنگوی و روانستی
-
نگارین روی و شیرین خوی و عنبربوی و سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
-
تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام از عمر برگیرم و گر خود یک زمانستی
-
جز این عیبت نمی دانم که بدعهدی و سنگین دل
دلارامی بدین خوبی دریغ ار مهربانستی
-
شکر در کام من تلخست بی دیدار شیرینش
و گر حلوا بدان ماند که زهرش در میانستی
-
دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر
گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی
-
نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او
که تا تن در لحد باشد و گر خود استخوانستی
-
چنین گویند سعدی را که دردی هست پنهانی
خبر در مغرب و مشرق نبودی گر نهانستی
-
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی
به خلوتخانه ای ماند که در در بوستانستی
اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/اگر-مانند-رخسارت-گلی-در-بوستانستی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
یارای
- یارا
- قوت و قدرت و توانایی و زهره و دلیری