-
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت
-
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت
-
هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
سلطان خیالت بنشاندی به خلافت
-
ای سرو خرامان گذری از در رحمت
وی ماه درافشان نظری از رافت
-
گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
-
ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی
در دولت خاقان نتوان کرد خلافت
-
با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت
-
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
-
صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود
باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت
-
شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان
درویش نباید که برنجد به ظرافت
-
سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده
دریا در و مرجان بود و هول و مخافت
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ای-دیدنت-آسایش-و-خندیدنت-آفت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)