باب ششم در قناعت حکایت دهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-ششم-در-قناعت-حکایت-دهم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3000 تومان)

  1. یکی گربه در خانه زال بود

    که برگشته ایام و بدحال بود

    گربه‌ای در خانه پیرزنی زندگی می‌کرد. این گربه بدبخت و بیچاره و بیمار بود.

  2. دوان شد به مهمان سرای امیر

    غلامان سلطان زدندش به تیر

    گربه به مهمان‌خانه امیر دوید. نوکران پادشاه او را با تیر زدند.

  3. چکان خونش از استخوان می دوید

    همی گفت و از هول جان می دوید

    از استخوان او خون می‌ریخت. در حالیکه که از ترس جانش، می‌دوید، می‌گفت:

  4. اگر جستم از دست این تیر زن

    من و موش و ویرانه پیرزن

    اگر توانستم از دست این تیرانداز رهایی پیدا کنم، به موش و خرابه‌ی پیرزن قناعت خواهم کرد.

  5. نیرزد عسل جان من زخم نیش

    قناعت نکوتر به دوشاب خویش

    ای عزیز من! عسل ارزش زخم خوردن از نیش (زنبور) را ندارد. بهتر است به شیره‌ای که داری، قناعت کنی (و از عسل چشم پوشی نمایی)

  6. خداوند از آن بنده خرسند نیست

    که راضی به قسم خداوند نیست

    پروردگار از بنده‌ای که به روزی و سرنوشت و قسمت خودش قانع نباشد، راضی نیست.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3000 تومان)

  • زال

    زال
    پیر فرتوت سفیدموی
    زن پیر
    کسی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد
    نام پدر رستم