-
یکی نان خورش جز پیازی نداشت
چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت
-
کسی گفتش ای سغبه خاکسار
برو طبخی از خوان یغما بیار
-
بخواه و مدار ای پسر شرم و باک
که مقطوع روزی بود شرمناک
-
قبا بست و چاپک نوردید دست
قبایش دریدند و دستش شکست
-
همی گفت و بر خویشتن می گریست
که مر خویشتن کرده را چاره چیست
-
بلا جوی باشد گرفتار آز
من وخانه من بعد و نان و پیاز
-
جوینی که از سعی بازو خورم
به از میده بر خوان اهل کرم
-
چه دلتنگ خفت آن فرومایه دوش
که بر سفره دیگران داشت گوش
باب ششم در قناعت حکایت نهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-ششم-در-قناعت-حکایت-نهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)