-
جان من جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد
-
می روی و التفات می نکنی
سرو هرگز چنین نرفت آزاد
-
آفرین خدای بر پدری
که تو پرورد و مادری که تو زاد
-
بخت نیکت به منتهای امید
برساناد و چشم بد مرساد
-
تا چه کرد آن که نقش روی تو بست
که در فتنه بر جهان بگشاد
-
من بگیرم عنان شه روزی
گویم از دست خوبرویان داد
-
تو بدین چشم مست و پیشانی
دل ما بازپس نخواهی داد
-
عقل با عشق بر نمی آید
جور مزدور می برد استاد
-
آن که هرگز بر آستانه عشق
پای ننهاده بود سر بنهاد
-
روی در خاک رفت و سر نه عجب
که رود هم در این هوس بر باد
-
مرغ وحشی که می رمید از قید
با همه زیرکی به دام افتاد
-
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد
-
روی گفتم که در جهان بنهم
گردم از قید بندگی آزاد
-
که نه بیرون پارس منزل هست
شام و رومست و بصره و بغداد
-
دست از دامنم نمی دارد
خاک شیراز و آب رکن آباد
جان من جان من فدای تو باد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/جان-من-جان-من-فدای-تو-باد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)