-
ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد
طلب ده درم سنگ فانید کرد
-
ز راوی چنان یاد دارم خبر
که پیشش فرستاد تنگی شکر
-
زن از خیمه گفت این چه تدبیر بود
همان ده درم حاجت پیر بود
-
شنید این سخن نامبردار طی
بخندید و گفت ای دلارام حی
-
گر او در خور حاجت خویش خواست
جوانمردی آل حاتم کجاست
-
چو حاتم به آزاد مردی دگر
ز دوران گیتی نیاید مگر
-
ابوبکر سعد آن که دست نوال
نهد همتش بر دهان سؤال
-
رعیت پناها دلت شاد باد
به سعیت مسلمانی آباد باد
-
سرافرازد این خاک فرخنده بوم
ز عدلت بر اقلیم یونان و روم
-
چو حاتم اگر نیستی کام وی
نبردی کس اندر جهان نام طی
-
ثنا ماند از آن نامور در کتاب
تو را هم ثنا ماند و هم ثواب
-
که حاتم بدان نام و آوازه خواست
تو را سعی و جهد از برای خداست
-
تکلف بر مرد درویش نیست
وصیت همین یک سخن بیش نیست
-
که چندان که جهدت بود خیر کن
ز تو خیر ماند ز سعدی سخن
حکایت حاتم طائی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-حاتم-طا-ی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
درم سنگ
- درمسنگ
- درم سنگ
- مثقال، هموزن درهم، واحدی در وزن که وزنی بسیار کم بوده است.
فانید
- فانید
- پانید
- فانیذ
- نوعی از حلوا، و بمعنی قند و شکر نیز گفته اند.
طی
- طی
- نام قبیله ای است از قبائل عرب. حاتم طایی ، جوانمرد معروف از آن قبیله بوده است.
حی
- حَیّ
- زنده
- قبیله
دلارام
- دلارام
- آرام بخش دل
- هر چیز فریبنده و خوش آیند
- زن نازنین و دلکش
- با خاطر آسوده (قید)
نوال
- نَوال
- دهش، بخشش
- بهره، نصیب
- سزاوار
سعیت
- سعی
- کوشش
- شتافتن
- دویدن
- سخن چینی
- کار
- قصد
تکلف
- تکلّف
- رنج و زحمت
- افراط در آداب و رسوم و نوازش و ظاهرسازی و ریاکاری و تزویر