-
چه آوردم از بصره دانی عجب
حدیثی که شیرین ترست از رطب
-
تنی چند در خرقه راستان
گذشتیم بر طرف خرماستان
-
یکی در میان معده انبار بود
از این تنگ چشمی شکم خوار بود
-
میان بست مسکین و شد بر درخت
وزان جا به گردن در افتاد سخت
-
رئیس ده آمد که این را که کشت
بگفتم مزن بانگ بر ما درشت
-
شکم دامن اندر کشیدش ز شاخ
بود تنگدل رودگانی فراخ
-
نه هر بار خرما توان خورد و برد
لت انبار بد عاقبت خورد و مرد
-
شکم بند دست است و زنجیر پای
شکم بنده نادر پرستد خدای
-
سراسر شکم شد ملخ لاجرم
به پایش کشد مور کوچک شکم
حکایت در مذلت بسیار خوردن
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-در-مذلت-بسیار-خوردن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)