-
شنیدم که از نیکمردی فقیر
دل آزرده شد پادشاهی کبیر
-
مگر بر زبانش حقی رفته بود
ز گردن کشی بر وی آشفته بود
-
به زندان فرستادش از بارگاه
که زورآزمای است بازوی جاه
-
ز یاران یکی گفتش اندر نهفت
مصالح نبود این سخن گفت گفت
-
رسانیدن امر حق طاعت است
ز زندان نترسم که یک ساعت است
-
همان دم که در خفیه این راز رفت
حکایت به گوش ملک باز رفت
-
بخندید کو ظن بیهوده برد
نداند که خواهد در این حبس مرد
-
غلامی به درویش برد این پیام
بگفتا به خسرو بگو ای غلام
-
مرا بار غم بر دل ریش نیست
که دنیا همین ساعتی بیش نیست
-
نه گر دستگیری کنی خرمم
نه گر سر بری در دل آید غمم
-
تو گر کامرانی به فرمان و گنج
دگر کس فرومانده در ضعف و رنج
-
به دروازه مرگ چون در شویم
به یک هفته با هم برابر شویم
-
منه دل بدین دولت پنج روز
به دود دل خلق خود را مسوز
-
نه پیش از تو بیش از تو اندوختند
به بیداد کردن جهان سوختند
-
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند
چو مردی نه بر گور نفرین کنند
-
نباید به رسم بد آیین نهاد
که گویند لعنت بر آن کاین نهاد
-
وگر بر سرآید خداوند زور
نه زیرش کند عاقبت خاک گور
-
بفرمود دلتنگ روی از جفا
که بیرون کنندش زبان از قفا
-
چنین گفت مرد حقایق شناس
کز این هم که گفتی ندارم هراس
-
من از بی زبانی ندارم غمی
که دانم که ناگفته داند همی
-
اگر بینوایی برم ور ستم
گرم عاقبت خیر باشد چه غم
-
عروسی بود نوبت ماتمت
گرت نیکروزی بود خاتمت
حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-درویش-صادق-و-پادشاه-بیدادگر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)