حکایت طبیب و کرد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-طبیب-و-کرد

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2500 تومان)

  1. شبی کردی از درد پهلو نخفت

    طبیبی در آن ناحیت بود و گفت

    یک شب، کردی از پهلودرد، خوابش نمی‌برد. پزشکی در آن منطقه بود و گفت:

  2. از این دست کو برگ رز می خورد

    عجب دارم ار شب به پایان برد

    از آن جایی که او برگ انگور می‌خورد، برایم عجیب خواهد بود اگر او بتواند شب را به پایان برساند و پیش از طلوع خورشید نمیرد.

  3. که در سینه پیکان تیر تتار

    به از نقل ماکول ناسازگار

    این که پیکان تیر قوم تاتار از سینه انسان عبور کرده باشد، بهتر از این است که خوراکی‌ای که با بدن سازگارنیست، در بدن حرکت کند.

  4. گر افتد به یک لقمه در روده پیچ

    همه عمر نادان برآید به هیچ

    اگر در روده او، یک لقمه‌ای که خورده است، پیچی بخورد، عمر این انسان نادان، سر هیچ و پوچ به سر می‌آید.

  5. قضا را طبیب اندر آن شب بمرد

    چهل سال از این رفت و زنده ست کرد

    اتفاقا، همان شب آن پزشک مرد. چهل سال از آن شب گذشته است و هنوز آن کرد، زنده است.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2500 تومان)

  • رز

    رز
    انگور، درخت انگور
  • نقل

    نقل
    مزه شراب، آنچه برای تغییر ذائقه، بعد از شراب یا همراه با شراب می‌خورند
    حرکت، تغییر مکان