-
عضد را پسر سخت رنجور بود
شکیب از نهاد پدر دور بود
-
یکی پارسا گفتش از روی پند
که بگذار مرغان وحشی ز بند
-
قفسهای مرغ سحر خوان شکست
که در بند ماند چو زندان شکست
-
نگه داشت بر طاق بستان سرای
یکی نامور بلبل خوش سرای
-
پسر صبحدم سوی بستان شتافت
جز آن مرغ بر طاق ایوان نیافت
-
بخندید کای بلبل خوش نفس
تو از گفت خود مانده ای در قفس
-
ندارد کسی با تو ناگفته کار
ولیکن چو گفتی دلیلش بیار
-
چو سعدی که چندی زبان بسته بود
ز طعن زبان آوران رسته بود
-
کسی گیرد آرام دل در کنار
که از صحبت خلق گیرد کنار
-
مکن عیب خلق ای خردمند فاش
به عیب خود از خلق مشغول باش
-
چو باطل سرایند مگمار گوش
چو بی ستر بینی بصیرت بپوش
حکایت عضد و مرغان خوش آواز
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-عضد-و-مرغان-خوش-آواز
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)