-
شنیدم که در مصر میری اجل
سپه تاخت بر روزگارش اجل
-
جمالش برفت از رخ دل فروز
چو خور زرد شد بس نماند ز روز
-
گزیدند فرزانگان دست فوت
که در طب ندیدند داروی موت
-
همه تخت و ملکی پذیرد زوال
بجز ملک فرمانده لایزال
-
چو نزدیک شد روز عمرش به شب
شنیدند می گفت در زیر لب
-
که در مصر چون من عزیزی نبود
چو حاصل همین بود چیزی نبود
-
جهان گرد کردم نخوردم برش
برفتم چو بیچارگان از سرش
-
پسندیده رایی که بخشید و خورد
جهان از پی خویشتن گرد کرد
-
در این کوش تا با تو ماند مقیم
که هرچ از تو ماند دریغ است و بیم
-
کند خواجه بر بستر جان گداز
یکی دست کوتاه و دیگر دراز
-
در آن دم تو را می نماید به دست
که دهشت زبانش ز گفتن ببست
-
که دستی به جود و کرم کن دراز
دگر دست کوته کن از ظلم و آز
-
کنونت که دست است خاری بکن
دگر کی برآری تو دست از کفن
-
بتابد بسی ماه و پروین و هور
که سر بر نداری ز بالین گور
در تغیر روزگار و انتقال مملکت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-تغیر-روزگار-و-انتقال-مملکت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)