-
ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی بحیف و توانگرانرا دادی بطرح صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت
-
ماری تو که هر کرا بینی بزنی
یا بوم که هر کجا نشینی بکنی
-
زورت ار پیش میرود با ما
با خداوند غیب دان نرود
-
زورمندی مکن بر اهل زمین
تا دعائی بر آسمان نرود
-
ظالم از این سخن برنجید و روی درهم کشید و بر او التفات نکرد که گفته اند اخذته العزة بالاثم تا شبی آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت و از بستر نرمش بخاکستر گرم نشاند
-
اتفاقا همان شخص بر او بگذشت و دیدش که با یاران همیگفت ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد گفت از دود دل درویشان
-
حذر کن ز دود درونهای ریش
که ریش درون عاقبت سر کند
-
بهم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی بهم بر کند
-
بر تاج کیخسرو نبشته بود
-
چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت
-
چنانکه دست بدست آمدست ملک بما
بدستهای دگر همچنین بخواهد رفت
در سیرت پادشاهان حکایت بیست و ششم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-سیرت-پادشاهان-حکایت-بیست-و-ششم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)