-
مهمان پیری بودم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی شبی حکایت کرد که مرا بعمر خویش بجز این فرزند نبوده است
-
درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان بحاجت خواستن آنجا روند شبهای دراز در آن پای درخت بحق بنالیده ام تا مرا این فرزند بخشیده است
-
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت چه بودی که من آن درخت را بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدرم بمردی
-
خواجه شادی کنان که پسرم عاقلست و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت
-
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
-
تو بجای پدر چه کردی حیز
تا همان چشم داری از پسرت
در ضعف و پیری حکایت سوم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-ضعف-و-پیری-حکایت-سوم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)