در ضعف و پیری حکایت ششم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-ضعف-و-پیری-حکایت-ششم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2000 تومان)

  1. وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت مگر خردی فراموش کردی که درشتی می کنی

    روزی به سبب نادانی حاصل از خامی و جوانی، بر سر مادرم فریاد کشیدم. ناراحت و رنجیده خاطر به کناری نشست و با گریه گفت: مگر کودکی‌ات را فراموش کرده‌ای تندی می‌کنی؟

  2. چه خوش گفت زالی بفرزند خویش

    چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن

    هنگامی که پیرزنی دید که فرزندش قوی و درشت اندام شده است، خیلی زیبا گفت:

  3. گر از عهد خردیت یاد آمدی

    که بیچاره بودی در آغوش من

    اگر دوران کودیت را به یاد می‌آوردی، که چگونه در آغوش من ناتوان بودی...

  4. نکردی درین روز بر من جفا

    که تو شیر مردی و من پیرزن

    امروز اینگونه بر من نامهربانی نمی‌کردی که تو شیرمردی و من پیرزن

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2000 تومان)