-
قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب
-
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
-
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا ناخدا ترس بود
-
مرا گریه آمد ز تیمار جفت
بر آن گریه قهقه بخندید و گفت
-
مخور غم برای من ای پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتی برد
-
بگسترد سجاده بر روی آب
خیال است پنداشتم یا به خواب
-
ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت
نگه بامدادان به من کرد و گفت
-
عجب ماندی ای یار فرخنده رای
تو را کشتی آورد و ما را خدای
-
چرا اهل دعوی بدین نگروند
که ابدال در آب و آتش روند
-
نه طفلی کز آتش ندارد خبر
نگه داردش مادر مهرور
-
پس آنان که در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند
-
نگه دارد از تاب آتش خلیل
چو تابوت موسی ز غرقاب نیل
-
چو کودک به دست شناور برست
نترسد وگر دجله پهناورست
-
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامنی
در عشق و مستی و شور حکایت هفدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-عشق-و-مستی-و-شور-حکایت-هفدهم
ابدال
- ابدال
- نیکان ، صالحان ، که جهان به برکت وجود ایشان برپاست
- نجیبان ، شریفان
نیل
- نیل
- رود نیل طولانیترین رودخانه جهان است که از رشته کوههایی در مرکز آفریقا سرچشمه گرفته و پس از جاری شدن به سمت شمال و گذشتن از کشورهای اوگاندا و سودان و مصر به دریای مدیترانه میریزد
- گیاهی است که در رنگرزی استفاده میشود.
- رنگ آبی
- کنایه از آب
- کنایه از متاع و کالا
خلیل
- خلیل
- دوست، یار
- لقب حضرت ابراهیم