-
دو امیرزاده در مصر بودند یکی علم آموخت و دیگری مال اندوخت عاقبة الامر آن یکی علامه عصر گشت و این یکی عزیز مصر شد
-
پس این توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی من بسلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکنت بماندی
-
گفت ای برادر شکر نعمت باری عز اسمه همچنان افزونترست بر من که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و تو میراث فرعون و هامان یعنی ملک مصر
-
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
-
کجا خود شکر این نعمت گذارم
که زور مردم آزاری ندارم
در فضیلت قناعت حکایت دوم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-فضیلت-قناعت-حکایت-دوم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)