-
خشکسالی در اسکندریه عنان طاقت درویش از دست رفته بود و درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین بآسمان پیوسته
-
نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور
که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش
-
عجب که دود دل خلق جمع می نشود
که ابر گردد و سیلاب دیده بارانش
-
در چنین سالی مخنثی دور از دوستان که سخن در وصف او ترک ادبست خاصه در حضرت بزرگان و بطریق اهمال از آن درگذشتن هم نشاید که طایفه ای بر عجز گوینده حمل کنند بر این دو بیت اختصار کنیم که اندکی دلیل بسیاری باشد و مشتی نمودار خرواری
-
گر تتر بکشد این مخنث را
تتری را دگر نباید کشت
-
چند باشد چو جسر بغدادش
آب در زیر و آدمی بر پشت
-
چنین شخصی که یک طرف از نعت او شنیدی در آن سال نعمتی بیکران داشت تنگدستانرا سیم و زر دادی و مسافرانرا سفره نهادی
-
گروهی درویشان از جو ز فاقه بجان آمده بودند آهنگ دعوت او کردند و مشاورت به من آوردند سر از موافقت باز زدم و گفتم
-
نخورد شیر نیمخورده سگ
ور بمیرد بسختی اندر غار
-
تن به بیچارگی و گرسنگی
بنه و دست پیش سفله مدار
-
گر فریدون شود بنعمت و ملک
بیهنر را به هیچ کس مشمار
-
پرنیان و نسیچ بر نااهل
لاجورد و طلاست بر دیوار
در فضیلت قناعت حکایت سیزدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-فضیلت-قناعت-حکایت-سیزدهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)