-
-
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
-
روزگار بارها دگرگون شده است و بارها دگرگون خواهد شد. انسان عاقل به دنیا دل نمیبندد.
-
-
-
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
-
ای کسی که توانایی داری! پیش از آنکه زمانی برسد که کاری از دستت بر نمیآید، کاری انجام بده.
-
-
-
اینکه در شهنامه هاآورده اند
رستم و رویینه تن اسفندیار
-
دلیل اینکه داستان رستم و اسفندیار روئین تن را در شاهنامهها آوردهاند....
-
-
-
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار
-
.... این است که این پادشاهان سرزمین بدانند که دنیا از مردمان زیادی به یادگار باقی مانده است.
-
-
-
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
-
این همه انسان از میان رفتند ولی ما گستاخان از آنان هیچ پندی نگرفتیم
-
-
-
ای که وقتی نطفه بودی بی خبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
-
ای کسی که زمانی یک نطفهی ناآگاه بودی. و زمان دیگری، یک طفل شیر خوار بودی
-
-
-
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار
-
پس از مدتی رشد کردی و به بلوغ رسیدی. همچون سرو بلند بالا و سفید رو شدی
-
-
-
همچنین تا مرد نام آور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
-
همچنان رشد کردی تا به مردی بلند آوازه تبدیل شدی. سوار دلاور میدان و شکار و جنگ شدی
-
-
-
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار
-
هر چه که دیدی، به همان صورت باقی نماند؛ و هر چه امروز میبینی هم همینگونه ثابت باقی نمیماند.
-
-
-
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
-
دیر و زود، این بدن و اندام نازنین به خاک تبدیل میشود و خاکش هم به غباری تبدیل خواهد شد.
-
-
-
گل بخواهد چید بی شک باغبان
ور نچیند خود فرو ریزد ز بار
-
بیتردید باغبان گل را خواهد چید و اگر او هم نچنیند، گل خود به خود از شاخه فرو خواهد ریخت.
-
-
-
اینهمه هیچست چون می بگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
-
بنابراین تخت پادشاهی و بخت و فرمان و نهی و گیر و دار، همگی هیچند چرا که گذرا هستند.
-
-
-
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
-
اگر از انسان نام نیکو به یادگار بماند بهتر از آن است که از او خانهی طلاکوب باقی بماند.
-
-
-
سال دیگر را که می داند حساب
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار
-
چه کسی برآوردی از سال دیگر دارد؟ چه کسی میداند که آنکسی که پارسال همراهمان بود، به کجا رفته است؟
-
-
-
خفتگان بیچاره در خاک لحد
خفته اندر کله سر سوسمار
-
بیچارگانی که در خاک قبر خوابیدهاند؛ در سرشان سر سوسمار به خواب رفته است.
-
-
-
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
-
صورت زیبای ظاهری هیچ ارزشی ندارد؛ ای برادر! سیرت زیبا عرضه کن!
-
-
-
هیچ دانی تا خرد به یا روان
من بگویم گر بداری استوار
-
آیا میدانی که خرد بهتر است یا روان؟ من پاسخش را به تو میدهم اگر آن را باور کنی:...
-
-
-
آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
-
انسان باید در بدنش عقل باشد وگرنه خر هم در جسمش جان دارد
-
-
-
پیش از آن کز دست بیرونت برد
گردش گیتی زمام اختیار
-
قبل از آنکه گردش روزگار، اختیار امور را از دستت خارج کند....
-
-
-
گنج خواهی در طلب رنجی ببر
خرمنی می بایدت تخمی بکار
-
اگر در پی رسیدن به گنج هستی، رنج ببر؛ اگر میخواهی خرمنی بدست بیاوری، بذری بکار
-
-
-
چون خداوندت بزرگی داد و حکم
خرده از خردان مسکین درگذار
-
حال که خداوند به تو بزرگی و منصب فرمانروایی داده است، اشتباه فرودستان بیچاره را ببخش
-
-
-
چون زبردستیت بخشید آسمان
زیردستان را همیشه نیک دار
-
حال که گردش زمانه به تو ریاست بخشیده است، با زیردستانت همیشه به خوبی رفتار کن
-
-
-
عذرخواهان را خطاکاری ببخش
زینهاری را به جان ده زینهار
-
گناه آنانی را که از تو طلب بخشش میکنند، ببخش. آنانی را که از تو امان میطلبند، به جانشان امان بده.
-
-
-
شکر نعمت را نکویی کن که حق
دوست دارد بندگان حقگزار
-
برای آنکه شکر نعمت را بجا آورده باشی، خوبی کن چرا که خداوند بندگان شکر گزارش را دوست دارد.
-
-
-
لطف او لطفیست بیرون از عدد
فضل او فضلیست بیرون از شمار
-
مهربانی او در عدد و رقم نمیگنجد. بخشایش او بیشمار است.
-
-
-
گر به هر مویی زبانی باشدت
شکر یک نعمت نگویی از هزار
-
اگر به تعداد هر مویی، یک زبان داشته باشی، نمیتوانی شکر یک هزارم نعمتها را هم به جا بیاوری
-
-
-
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
-
برای آنکه نام نیکت جاودان باقی بماند، نام نیک درگذشتگان را از میان نبر.
-
-
-
ملک بانان را نشاید روز و شب
گاهی اندر خمر و گاهی در خمار
-
زیبندهی پادشاهان نیست که روز و شب، گاهی در حال خوردن شراب باشند و گاهی دیگر در حالت خمار پس از نوشیدن
-
-
-
کام درویشان و مسکینان بده
تا همه کارت برآرد کردگار
-
خواستهی درویشان و فقیران را برآورده کن تا خداوند وضعت را خوب کند
-
-
-
با غریبان لطف بی اندازه کن
تا رود نامت به نیکی در دیار
-
به غریبان بی اندازه لطف کن تا در مملکت خوشنام شوی
-
-
-
زور بازو داری و شمشیر تیز
گر جهان لشکر بگیرد غم مدار
-
تا وقتی که دارای زور بازو و شمشیر تیز هستی، از زیادی لشکریان دشمن نگرانی نداشته باش
-
-
-
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیزگار
-
از آنچه در درون زخم خوردگان میگذرد، و از دعای انسانهای پرهیزکار بترس.
-
-
-
منجنیق آه مظلومان به صبح
سخت گیرد ظالمان را در حصار
-
آه بامدادی مظلومان همچون منجنیقی بر سر ظالمان که در حصار پناه گرفتهاند، فرود میآید.
-
-
-
با بدان بد باش و با نیکان نکو
جای گل گل باش و جای خار خار
-
با بدکاران بد باش و با نیکوکاران خوب باش. جایی که باید گل باشی، گل باش و جایی که باید خار باشی، خار باش.
-
-
-
دیو با مردم نیامیزد مترس
بل بترس از مردمان دیوسار
-
دیو به شکل انسان درنمیآید، از این بابت نگرانی نداشته باش؛ بلکه از انسانهای دیوسیرت بترس
-
-
-
هر که دد یا مردم بد پرورد
دیر زود از جان برآرندش دمار
-
هر کسی که درندگان یا مردم بدکار را پرورش دهد، دیر یا زود همین درندگان یا آدمهای بد، دمار از روزگارش درمیآورند.
-
-
-
با بدان چندانکه نیکویی کنی
قتل مار افسا نباشد جز به مار
-
هر چقدر هم که به بدان خوبی کنی، فایده ندارد: تنها کسی که میتواند مارگیر را بکشد، مار است.
-
-
-
ای که داری چشم عقل و گوش هوش
پند من در گوش کن چون گوشوار
-
ای کسی که با عقلت میتوانی ببینی و با هوشت میتوانی بشنوی! اندرز من را همچون گوشوارهای آویزهی گوشت کن
-
-
-
نشکند عهد من الا سنگدل
نشنود قول من الا بختیار
-
تنها سنگدل میتواند پیمانی را که با من بسته است، بشکند. تنها انسان خوشبخت میتواند سخن من را بشنود
-
-
-
سعدیا چندانکه می دانی بگوی
حق نباید گفتن الا آشکار
-
ای سعدی! آنقدر که میدانی بگو! سخن حق را باید آشکارا به زبان آورد.
-
-
-
هر کرا خوف و طمع در کار نیست
از ختا باکش نباشد وز تتار
-
کسی که ناامیدی و امید در کارش نباشد، نه از ختایان میترسد و نه از قوم تاتار
-
-
-
دولت نوئین اعظم شهریار
باد تا باشد بقای روزگار
-
تا روزگار باقی است، دولت سردار امیر اعظم شهریار باقی باشد
-
-
-
خسرو عادل امیر نامور
انکیانو سرور عالی تبار
-
خسرو دادگر امیر خوشنام؛ انکیانو سرور والا تبار
-
-
-
دیگران حلوا به طرغو آورند
من جواهر می کنم بر وی نثار
-
دیگران حلوا پیشکش میکنند؛ من جواهر نثار او میکنم!
-
-
-
پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعایی می کنم درویش وار
-
به پادشاهان سپاس و تحسین میفرستند و مدح آنان را میگویند ولی من درویش وار به او دعایی میکنم
-
-
-
یارب الهامش به نیکویی بده
وز بقای عمر برخوردار دار
-
خدایا! در دلش بینداز که خوبی کند. و او را از بقای عمر برخوردار ساز
-
-
-
جاودان از دور گیتی کام دل
در کنارت باد و دشمن بر کنار
-
محبوبت را از گردش روزگار محفوظ بدارد تا در کنارت باشد. دشمنت معزول باشد.
-
در مدح امیر انکیانو
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-مدح-امیر-انکیانو
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(23500 تومان)