-
دست با سرو روان چون نرسد در گردن
چاره ای نیست بجز دیدن و حسرت خوردن
-
آدمی را که طلب هست و توانایی نیست
صبر اگر هست و گر نیست بباید کردن
-
بند بر پای توقف چه کند گر نکند
شرط عشقست بلا دیدن و پای افشردن
-
روی در خاک در دوست بباید مالید
چون میسر نشود روی به روی آوردن
-
نیم جانی چه بود تا ندهد دوست به دوست
که به صد جان دل جانان نتوان آزردن
-
سهل باشد سخن سخت که خوبان گویند
جور شیرین دهنان تلخ نباشد بردن
-
هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن
-
روزی اندر سر کار تو کنم جان عزیز
پیش بالای تو باری چو بباید مردن
-
سعدیا دیده نگه داشتن از صورت خوب
نه چنانست که دل دادن و جان پروردن
دست با سرو روان چون نرسد در گردن
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دست-با-سرو-روان-چون-نرسد-در-گردن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)