-
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
-
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
-
جای خنده ست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت
-
راه آه سحر از شوق نمی یارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت
-
هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت
-
بارها گفته ام این روی به هر کس منمای
تا تأمل نکند دیده هر بی بصرت
-
بازگویم نه که این صورت و معنی که تو راست
نتواند که ببیند مگر اهل نظرت
-
راه صد دشمنم از بهر تو می باید داد
تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت
-
آن چنان سخت نیاید سر من گر برود
نازنینا که پریشانی مویی ز سرت
-
غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی
زحمت خویش نمی خواهد بر رهگذرت
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دوست-دارم-که-بپوشی-رخ-همچون-قمرت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)