-
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
راست گویی به تن مرده روان بازآمد
-
بخت پیروز که با ما به خصومت می بود
بامداد از در من صلح کنان بازآمد
-
پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان
باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد
-
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
-
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
-
باور از بخت ندارم که به صلح از در من
آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
-
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب
هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
-
عشق روی تو حرامست مگر سعدی را
که به سودای تو از هر که جهان بازآمد
-
دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید
کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ساعتی-کز-درم-آن-سرو-روان-بازآمد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
نوروز
- نوروز
- روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.