-
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
-
اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
-
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را
-
ای روی تو آرام دل خلق جهانی
بی روی تو شاید که نبینند جهان را
-
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
-
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
-
زین دست که دیدار تو دل می برد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
-
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
-
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
-
سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست
کز شادی وصل تو فرامش کند آن را
-
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید
از جای جراحت نتوان برد نشان را
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ساقی-بده-آن-کوزه-یاقوت-روان-را
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)