-
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت
-
تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی
کس دیگر نتواند که بگیرد جایت
-
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت
-
روزگاریست که سودای تو در سر دارم
مگرم سر برود تا برود سودایت
-
قدر آن خاک ندارم که بر او می گذری
که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت
-
دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار
تا فرورفت به گل پای جهان پیمایت
-
چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص
گر تأمل نکند صورت جان آسایت
-
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
هم در آیینه توان دید مگر همتایت
-
روز آنست که مردم ره صحرا گیرند
خیز تا سرو بماند خجل از بالایت
-
دوش در واقعه دیدم که نگارین می گفت
سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت
-
عاشق صادق دیدار من آن گه باشی
که به دنیا و به عقبی نبود پروایت
-
طالب آنست که از شیر نگرداند روی
یا نباید که به شمشیر بگردد رایت
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/سر-تسلیم-نهادیم-به-حکم-و-رایت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)