-
خلیلی الهدی انجی و اصلح
ولکن من هداه الله افلح
-
نصیحت نیکبختان گوش گیرند
حکیمان پند درویشان پذیرند
-
گش ایها داراغت خاطر نرنزت
که ثخنی عاقلی ده بار اثنزت
-
من استضعفت لاتغلظ علیه
من استأسرت لاتکسر یدیه
-
چه نیکو گفت در پای شتر مور
که ای فربه مکن بر لاغران زور
-
که منعم بی مبر کول ایچ درویش
کوایش می بنی دنبل مزش نیش
-
دع استنقاص من طال احترامه
فقوس الدهر لم تبرح سهامه
-
جراحت بند باش ار می توانی
تو را نیز ار بیندازد چه دانی
-
ببات این دهر دون را تیر اری پشت
نه هر کش تیر نه کمان بو کسی ای کشت
-
تأدب تستقم لاطف تقدم
تواضع ترتفع لاتعل تندم
-
که دوران فلک بسیار بودست
که بخشودست و دیگر در ربودست
-
نه کت تفسیر وفق خواند است ابهشت
بسم دی که سوری ماند بیده ببدشت
-
لیعف المهتدی عن سؤ من ضل
ولا یستهزکم من قائم زل
-
منم کافتادگان را بد نگفتم
که ترسیدم که روزی خود بیفتم
-
کمسسکی اوت اس بخت آو بهریت
مخن هر دم برای چنداکی بگریت
-
متی زرت الفتی غبا اجلک
فلا تکثر حبیبک لا یملک
-
ز بسیار آمدن عزت بکاهد
چو کم بینند خاطر بیش خواهد
-
عزیزی کت هن اش هر دم مدوپش
که دیدر زر ملال آرد بش از بش
-
تبصر فی فقیر یشتهی الزاد
ولا تحسد غنیا قدره زاد
-
وگر گویند آن جاه و محل بین
تو پای روستایی در وحل بین
-
و چه ترش روی کت برغ خوان نی
تزان مسکی خبر هن کش خه نان نی
-
تلقفت الشوا و البقل بعده
سل الجوعان کیف الخبز وحده
-
بپرس آن را که جسم از ناقه خونست
که قدر نعمت او داند که چونست
-
غرش نان هاجه از حلوا نپرست
نن تی گلشکر هن غت بگریت
-
افق یا من تلهی حول منقل
عن الحطاب فی واد عقنقل
-
فقیر از بهر نان بر در دعاخوان
تو می تندی که مرغم نیست بر خوان
-
چه داند ای کش سه پخ خوردست و تقتست
که مسکینی و سرما گسنه خفتست
-
تحب المال لو احببت قدمت
و ان خلفت محبوسا تندمت
-
منه گر عقل داری در تن و هوش
اگر مردی ده و بخش و خور و پوش
-
نوا که بیفته از هنجار و رسته
پشیمان به که نم خو توشه بسته
-
صرفت العمر فی تحصیل مالک
تفکر یا معنی فی مالک
-
کسی از زرع دنیا خوشه برداشت
که چندی خورد و چندی توشه برداشت
-
که مپسندت که مو خو از غصه بکشم
که گردم کرد نخرم یا نبخشم
-
بهاء الوجه مع خبث النفوس
کمصباح علی قبرالمجوسی
-
به گور گبر ماند زاهد زور
درون مردار و بیرون مشک و کافور
-
کعارف باد بکاند از جمه نو
اگور جدمنت کش در به از تو
-
متی عاشرت محلوقی العوارض
اذا قالوا لک اکفر لاتعارض
-
مرو با ژنده پوشان شام و شبگیر
چو رفتی در بغل نه دست تدبیر
-
چنان تزدم دوت کت خون خه اوکند
که پاکش خورد دیک تی چه او کند
-
وجد یا صاح و اکفف من ملامه
لعل القوم فیهم ذو کرامه
-
مگو در نفس درویشان هنر نیست
که گرد مردیست هم زیشان به در نیست
-
کاحسان بکنه واهروی اصولی
شنه میان زز بخت صاحب قبولی
-
نعما قال خیاط بموصل
بمأجور له قدر ففصل
-
سخن سهل است بر طرف زبان گفت
نگه کن کاین سخن هر جا توان گفت
-
غراز مو میشنه واهر کس مگوی راز
کجمی می بری خهتر ورانداز
-
خفی السر لاتودع خلیلک
حذارا منه ان ینسی جمیلک
-
مگو با دوست می گویم چه باکست
که گر دشمن شود بیم هلاکست
-
تو از دشمن بترسی غافل از دوست
که غت دشمن ببوت ات ببلسد پوست
-
یقول الراجز ابنی لا تلاعب
اذا لم تحتمل بطش الملاعب
-
چه خوش گفت آن پسر با یار طناز
تو در نی بسته ای آتش مینداز
-
کری مم دی که ایرو واجونی گفت
مزم تش کت قلاشی نتوتن اشنفت
-
ان استحسنت هذا القول بعدی
قل اللهم نور قبر سعدی
-
چه باشد گر ز رحمت پارسایی
کند در کار درویشی دعایی
-
کخیرت بوازی ثخنی کت اشنفت
بگی رحمت و سعدی باکش ای گفت
مثلثات
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/مثلثات
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(27000 تومان)